قایقران
قايقران فوتبال ما/تورج عاطف
برگرفته از آخرین کتابم« عشق فوتبال» که بزودی منتشر خواهد شد
روزگاران گذشته اند و اين اقليم همچنان در نسيان و بي خردي غرق مي شود
روزگاري قلمي به دلي گره مي خورد و جوهرش خون دل شود و چنين مي نگارد:
"قايقي خواهم ساخت
دورخواهم شد ز دياري
كه مردمانش يادها را نگهبان نيستند"
يادمان مي رود و چنين است كه به تسلي ديگران دست به تمناي واژه" يادش مانا" مي شويم تا بلكه ملت با حافظه تاريخي صفر دمي ز تكرار ، تكراري ها برون آيند .
امروز که این نوشته را می نگارم ياد آور مردي است كه نخستين افتخار پس از انقلاب ما كه به واقعيت تبديل شد به همت او ست.
روزگاري كه سرنوشت اين ديار به مسير دگري در تاريخ افتاد ، فوتبال ما هم به دست دگران افتاد. همه سوي شعار بود و ... چنين بود كه فوتبالمان براي المپيك ١٩٨٠ انتخاب شد ولي نرفت تا حسرت المپيك ما چند دهه شود . طرح ٢٧ ساله ها را ثبت كردند تا ناصر حجازي ها را محروم از پوشيدن تيم ملي كنند و ماحصل سومديريت ها شكست بود و ناكامي و درد سرخوردگي و افزوني شعار بي اندكي درنگ در شعور...
سال ١٩٩٠ و بازيهاي آسيائي پكن شد. جواناني كه دهداري بزرگ آنها را پس از استعفاي ١٤ نفره بازيهاي آسيائي ١٩٨٦ يافت به بلوغ فكري و خود باوري رسيده و از اقبال چشم تيله اي فوتبال ما ، علي پروين، به دست او افتاده بودند . بازي نيمه نهائي با غول بزرگ فوتبال آسيا كره جنوبي بود . ما باورمان را براي قهرماني از دست داده بوديم زيرا آخرين موفقيت ما مربوط به سال ١٩٧٦؟قهرماني در جام ملتهاي آسيا تهران بود اما شوت پسر خوب بندر زيبائي ايران را به فينال و سپس به قهرماني رساند.
سيروس قايقران يكي از بهترين هاي فوتبال ما بود كه با آن گل جاودانه شد.
بیش از دو دهه از مرگ ناگهاني او و فرزند دلبندش مي گذرد و امروز بار دگر همه آنهايي كه از كاپيتان بزرگ تيم ملي و ملوان خاطره اي دارند به يادش هستند . قايقراني كه در زمان زندگي مصداق قايقراني بود كه قايقي را برداشتدو دل به درياي تنهايي زد تا از ياد برد مردماني را كه ياد را نگهبان نيستند.
در بندر انزلي ، بر روي ديوار ها هنوز هم يادي است ز مردي كه باور قهرماني و موفقيت دوباره را به همه ما داد
قايقران فرزند ملواني بود كه به نيروي باور به فرزندانش در فوتبال ايران آقايي مي كرد افسوس كه اسير نا اهلي فوتبالفارسي شد.
افسوس که ما یادها را نگهبان نیستیم و قایقرانها دور شوند ز دیاری که به یادشان بودند و چنین است که به یاد نغمه سهراب باشیم که سرود
قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاک غريب
كه در آن هيچكسی نيست كه در بيشه ی عشق
قهرمانان را بيدار كند.
آسوده بخواب قهرمان قایقران