از ماست که بر ماست

مقصر کیست؟/ تورج عاطف    

تیم ملی ایران باید برای انجام بازیهای انتخابی جام جهانی 2022 به کشور بحرین سفر کرد !و این در حالی است که مابقی تیمهای باشگاهی ما نیز از حق میزبانی محروم بوده و باید بازیهای خود را در خارج از خاک ایران برگزار کنند . شنیدن این اخبار چون همیشه با واکنشهای تکراری مسئولین عامل این  فجایع رو برو شد . " تئوری توطئه " از اولین اظهار نظرهائی بود که  از زبان مسئولین می شنیدیدم  و پس از آن اظهار نظرهای غیر متعارف چون  تغییر محل بازیها توسط دیپلماسی و حتی ملاقات رئیس جدید فدراسیون فوتبال و عضو اسبق هییت رئیسه فدراسیون سابق که عضوی از ناکار آمدی ها و بروز چنین مشکلاتی  است را با وزیر امور خارجه را شاهد بودیم . ملاقاتی که از پایه  و اساس مضحک به نظر می رسید و پس از این اتفاقها صحبت از نفوذ شیخ سلمان  بن ابراهیم خلیفه رئیس کنفدراسیون بحرینی فوتبال آسیا شد و مطابق معمول واژه هائی چون  مافیا و دشمنان خارجی ورد زبانها و تیتر روزنامه شد اما بد نیست به چند آمار توجه کنیم                       

بحرین  کشوری است که در سال 1971 دارای استقلال شد ! پروسه این استقلال در نوع خود یکی از عجایب  دنیای تاریخ است اما در هرحال این کشور عربی در یک نظر سنجی و نه همه پرسی از کشور ایران جدا شد ! کشور بحرین در  زمانی دارای استقلال شد که تیم ملی فوتبال ایران اولین قهرمانی خود در آسیا را  سه سال قبل از آن یعنی در سال 1968 بدست آورده بود . کشور بحرین از بعد مساحت  صد و هفتاد و دومین کشور جهان و از بعد جمیعت یک صد و چهل و نهمین کشور جهان است شاخص توسعه انسانی یعنی مشخصه اصلی کیفیت زندگی  این کشور در رتبه 45 جهان است  . واحد پول این کشور دینار بحرین نرخ برابری 2.65 دلار آمریکا را دارد.

ایران کشوری است   باستانی که قدمت تمدن های آن به هزاران سال پیش باز می گردد  مساحت فعلی کشور ایران  این کشور را در رتبه هیجدهمین کشور جهان و از بعد جمیعت  هفدهمین کشور دنیا است  اما شاخص توسعه انسانی ایرانی یا همان مشخصه اصلی کیفیت زندگی در کشورمان بیست رتبه پایین تر از بحرین یعنی در جایگاه 65 است ! و پول ایران در مقایسه برابری با دلار آمریکا عدد حیرت آور 0.000024 است . یعنی پول ما 110416 بار از پول بحرین ضعیف تر است! و....

بحرین تا سال 1974 در هیچ مسابقه بین المللی حضور نداشت در حالی  که  فوتبال ایران از همان سالهای اول فوتبال در قاره کهن در مسابقات حاضر بود و...

مقصر مصیبتهای  ما کیست ؟ ناصر خسرو پاسخ داده است

گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست"

به جستجوی آینده

به جستجوی آینده / تورج عاطف                                       

 سرگذشت هر مردمی و پیشرفت ایشان بیش از همه نتیجه‌ی حال و رفتار آنان است " احمد کسروی "

 در حالی این نوشته را می نگارم  که هفتاد و پنج سال از به قتل رسیدن گوینده این جملات یعنی احمد حکم آبادی تبریزی ملقب به احمد کسروی گذشته است . او به نکته درستی اشاره دارد او از حال و رفتار مردم می گوید از مردمی که می خواهند با امید و تحول در اندیشه و آگاهی به جستجوی آینده روشن بروند و یا آن که با شکوه و اسارت در افکار کهنه روزمرگی را تجربه کنند . این جملات بسیار شبیه جملاتی است که رونالد کومان در مصاحبه پس از بازی با پاری سن ژرمن می گوید . انتظار ریمونتادا و یا بازگشت بارسلونا در پاریس بیشتر به معجزه شباهت داشت اما بارسلونا با تمامی دارائی هائی که از بعد نیروی انسانی و روحیه و شرایط این سالهایش داشت بازی قابل قبولی را ارائه کرد هرچند که باید این تفکر را باور داشت که پاری سن ژرمن بیشتر سعی در کنترل بازی داشت . کومان در مصاحبه پایان بازی چنین می گوید

"حذف شدیم ولی با حسی خوب به خانه بر می گردیم"

این حس خوب همان کلید واژه ای  برای تیمی است که می خواهد دوباره متولد شود درست همانند جمله هائی نزدیک به هشتاد سال پیش احمد کسروی در مورد ملتی گفت که انتخاب می کنند که  به قول کسروی در تاریکی بنشینند  یا به جستجوی حال جدید بروند.

کومان و تیم تحت هدایتش بارسلونا باید به جستجوی آینده روند بی گمان بارسلونا نیروی کافی برای  تکرار افتخارات گذشته خود را ندارد   ستارگان درخشان  سابق بارسلونا بازیکنانی چون مسی و آلبا و پیکه و بوسکتس  در  پایان دوران بازیگری خود هستند برخی از ستارگان مردانی چون کوتینیو و پیانیچ و گریزمان  در بارسلونا نتوانستند ستارگان روزگاری باشند که در لیورپول و یوونتوس و آتلتیکو مادرید بودند و بازیکنانی چون دست و دمبله و آراخو و ترینکائو و موریبا و فاتی  تا رسیدن به حد استانداردهای  روزگار خوش بارسلونا فاصله دارند  و... بارسلونا برای رسیدن به آینده در  قدم اول باید به جستجوی حس خوب برود و این حس خوب است که باید در نتیجه حال و رفتار آنها حاصل شود  و بی گمان باید  آن گونه به جستجوی حل معما روند که احمد کسروی  چگونگی آن رااین گونه  شرح  داد

دلیل نادانی این توده این است که : از یک سو همیشه از بدبختی خود گِله می کنند، و از سوی دیگر می خواهندبه هیچ چیزی از آنچه که امروز هست، دست زده نشود !. این مردم چشم دارند و نمی بینند !... گوش دارند و نمی شنوند !... و مغز دارند و نمی فهمند...!

تغییر شرط  اول است

حکایت تلخ فوتبال ما

به بهانه بازگشت لاپورتا و فوتبال ما/ تورج عاطف                    

همان گونه که از یک سال پیش پیش بینی می شد سو مدیریت ها بارتمئو رئیس پیشین بارسلونا باعث شد که سر انجام دامنه اعتراض اعضا و سهامداران این باشگاه تا آنجائی بالا رود که انتخابات زود هنگام شکل گیرد و شب گذشته خوان لاپورتا مرد محبوب سالهای گذشته بارسلونا بار دیگر سکان رهبری این تیم محبوب جهانی را بر عهده بگیرد  . نگاهی به نحوه  انتخابات بارسلونا برای فوتبالدوستان ایرانی چون یک رویا است . رویائی که در پی تغییر اندیشه ای بزرگ یعنی نگاه به بخش خصوصی بجای تملک  خواهی اقتصاد پر از فساد دولتی به حقیقت می رسد .

 این روزها جنجال عدم ثبت قرارداد مهدی ترابی بعلت بدهی های پیشین پرسپولیس و در پی آن با اظهار نظر مقامات فدراسیون  و یافتن بندی در قوانین فیفا ! درست یک روز پس از این ممنوعیت سوالهای بیشماری در اذهان شکل می گیرد.

  این که  بنگاه مالی (باشگاهی )بعلت بدهی های معوقه نمی تواند تولید بدهی های بیشتری کند قانون صحیحی در دنیای تجارت است اما

سوال مهم این است که اگر باشگاه ها بدهی معوقه خود را باید پرداخت کنند آیا  نباید طلبهای خود را مطالبه کنند ؟

 منظور از طلب ها دارائی ها دو باشگاه  استقلال ( تاج ) و پرسپولیس  است که در آغاز انقلاب مصادره شده است و تا به امروز  نه به صاحبان اصلی آنها  عودت داده نشده و امکروز در حالی داعیه   سپردن این دو باشگاه  به بازار بورس می شود که حداقل میلیاردها تومان بدهی داخلی  و بی گمان میلیاردها بدهی خارجی این دو باشگاه دارند که بزودی رو نمائی شده ضمن آن که هزینه های جاری آنها روز به روز افزون می شود و کسی نمی داند چگونه این دو باشگاه با این حجم از بدهی انباشته قرار است صاحب سهامی باشد و انگیزه ای به سهامدارانش بدهد  آن هم در این روزگار پر از سیاهی که بر بازار بورس و سرمایه ما می گذرد

 دگر سوال پر اهمیت  این است که این  مسبب انباشته شدن این بدهی ها کیست ؟ پاسخ به این سوال کاملا مشخص است . مدیران انتخاب شده توسط وزارت ورزش  فعلی و سازمان تربیت بدنی اسبق  با سومدیریت و عدم دانش و فساد ... این فاجعه مالی را بوجود آورده انداما حالا فدراسیون فوتبال که خود  کاندیدهای حاضر در پست های مختلفش توسط وزارت ورزش مهر تائید می گیرند  باشگاه ها را   محروم می کنند و در این میان کسی نمی پرسد مدیران مسبب این فاجعه در کجای این قضیه قرار دارند ؟

 این حکایت چون اظهار نظر رئیس فعلی فدراسیون و عضو سابق  هئیت رئیسه قبلی است که از فساد گذشتگان می گوید!و..

 حکایت تلخ ما  همچنان باقی است

یک عاشق سرخپوست

شماره یک سرخپوستها/ تورج عاطف      

اولین دربی  خانگی بدون تماشاچی تاریخ برای آتلتیکو بود . ورزشگاه 68 هزار نقری واندا متروپولیتانو  باید بدون هیجان طرفداران روخو بلانکو یا همان قرمز و سپید ها از حریف مشهور و همشهری مشهورشان یعنی رئال مادرید پذیرائی می کرد. بی گمان اگر کابوس کووید بر جهان سایه نیافکنده بود این ورزشگاه بار دیگر با رهبری ال چلو معروفشان (دیگو سیمئونه  سرمربی آتلتیکو مادرید )دیگ جوشانی می شد اما ورزشگاه خالی بود اما هنوز یک طرفدار عاشق در ورزشگاه  حضور داشت .

 لقب او " شماره یک ما "  است . نامش پدرو پالمرو است . پیرمردی که پیش از آغاز بازی به توپ ضربه زد و دو تیم را برای شروع دیگردربی مادرید یا همان دربی مادریلینو*  فرا خواند .

پدرو پالمرو  هشتاد و هفت سال دارد که هفتاد و هفت سال آن در گروی عشق به قرمز و سپیدهای آتلتیکو بوده است  او شاهد سی قهرمانی این تیم در رقابتهای مختلف بوده است . اولین فصلی که او در استادیوم وایکاس یا به گویش اسپانیائی بایکاس ** به تماشای روخو بلانکو نشست و پس از آن در ورزشگاه های مترو پولیتانو و وینسنته کالدرون و و واندا مترو پولیتانو دل در گروی عشق سرخپوسها ( لقب دیگر تیم آتلتیکو مادرید ) داد. او شاهد بود که چگونه گنجایش ورزشگاه های خانگی این تیم از 14000 صندلی به حدود 68 هزار صندلی رسیده است. او را نشانه همیاری طرفداری می دانند که دست در دست باشگاه توانستند که در طول تاریخ  نام آتلتیکو را زنده نگاه دارند  و امروز واندا مترو پولیتانو ساخته شود که به نظر پدرو پالمرو یک شگفتی است .  هفتاد و هفت سال عضویت بی انقطاع او را ملقب به هوادار شماره یک آتلتیکو کرده است و از این رو حتی در روزهای سخت کووید زده جهان او باز هم با 87 سال سن در معبد خدایگان فوتبالش حضور دارد.

شاید شب گذشته اگر طرفداران  پرشور آتلتیکو مادرید حضور داشتند و ضعیت رئال مادرید تا دقیقه 75 می توانست بسیار بدتر هم باشد و همین طور ممکن بود آن ضربه ای که به دست فیلیپه مدافع آتلتیکو در محوطه هیجده قدم اصابت کرد و داور بازی آن را پنالتی تشخیص نداد را به گردن فشار تماشاگر بگذارند  و یا فریاد شور وشوقشان از آن مهار عجیب اوبلاک در مصاف تک به تک با بنزما به آسمان رود و یا کوندوگبیا هافبک تنومند و فرانسوی آتلتیکو مادرید را بیشتر سرزنش کنند که چگونه  اسیر هنرنمائی کاسمیرو و بنزما شد  و از گل سوارز  سرودها بسازند و... اما با تمامی این اوصاف فوتبال زنده است حتی اگر کوید 19  نگذارد زیرا فوتبال مردانی چون پدرو پالمرو را فراوان دارد مردانی از جنس عشق

 

* El Derbi madrileño

**vallecas

جام حیات

حماسه / تورج عاطف                       

روزنامه موندو دیپورتیو با لفظ " حماسی " از رسیدن بارسلونا به  فینال کوپا دل ری یاد کرد . به نظر می رسد استفاده از این عنوان برای تیمی که پر افتخار ترین تیم تاریخ این جام با سی قهرمانی و یازده قهرمانی یا به بیانی سابقه حضور 42 بار در فینال دارد کمی عجیب باشد اما حکایت  تلخ این روزهای بارسلونا و پیروزی بر قدیمی ترین باشگاه اسپانیا و قهرمان شش گانه لیگ اروپا  و رسیدن به فینال  پس از شکست دو به صفر در ورزشگاه خانگی سویا یعنی راموس سانچز پیس خوان  کم از حماسی بودن نمی تواند باشد

 بارسلونا کومان به روزهای ثبات بازگشته است . تیم پس از آن که بعلت مشکلات مالی به این نتیجه رسید که نمی تواند در فصل نقل و انتقال حضور داشته باشد دست به کار شد که روشهای دیگر یعنی استفاده از سرمایه لاماسیا و تغییر سیستم بهره بگیرد .

بارسلونا که سالها با سیستم  پایه 3-3-4  بازی می کرد حالا با مشکلاتی که در خط دفاع و ضد حمله دارد چند بازی است که تغییر روش داده است . آنها از سه مدافع مرکزی در خط  دفاعی خود بهره می گیرند  و دو مدافع کناری آنها   بیشتر شبیه وینگر و شاید بهتر بگوئیم در نقش پیستون هستند که در  سیستمهای قدیمی تر  به آنها اطلاق می شد. در میانه زمین بوسکتس روز به روز بهتر می شود و دو موتور فعال  یعنی فرانکی دی یونگ و پدری را  در کنار دارد تا این مثلث به همراه دو مدافع کناری تراکم بازیکن را در خط میانی زیاد و توپها را عمدتا مالک شوند .البته فرانکی دیونگ در درگیری ها شرکت بیشتری دارد و پدری  یک پاسوری است که بیشتر در فضای بین خط میانی و خط آتش قرار گرفته است تا در کنار مسی بازی یاد آور اینیستا روزگار قدیم باشد و کسی به یاد کوتینیو نیافتد . عثمان دمبله بهترین فصل حضورش دربارسا می گذراند و کمی محکم تر و البته گاه به گاهی سر به هوا بازی می کند اما سرعت و قدرت حمل توپش فوق العاده است و مسی مرد خندان  این روزهای بارسلونا است او می خندد زیرا به این تیم امیدوار تر شده است . موریبا یک امید آینده است و طرفداران قدیمی بارسا را یاد یحیی توره می اندازد . سرخیو دست چون ترینکائو هنوز با فضای یک تیم بزرگ مشکل دارند و البته فیرپو علاوه بر فیزیک برتر روحیه بهتری نسبت به دست دارد. بارسا به فینالی رسید  که بعید نیست یاد آور فینال سوپر کاپ با آتلتیکو بیلبائو باشد آیا این جام که حیات دگری به شاگردان کومان می دهد نصیب بلو گرانا می شود و انتقام آن فینال گرفته می شود ؟ به انتظار می نشینیم    

مردی که نمی خواست زیکو باشد

بازیکنی که نمی خواست  پله باشد!/ تورج عاطف

  برگرفته از آخرین کتاب در دست انتشارم" عشق فوتبال"                                  

در دنیای فوتبال برخی از بازیکنان چون رویا هستند و بی گمان پوشیدن پیراهن آنها می تواند  نزدیکی رسیدن به این رویا را افزون کند اما اگر برزیلی باشی و شماره ده مشهور  سلسائو ( تیم ملی برزیل ) را بپوشی اما  این جملات را بگوئی سخت عجیب است

"نمی‌دانم چرا مردم به من "پله سفید" می‌گویند"

براستی چه کسی این جملات را گفته است ؟ برای پاسخ به این پرسش به ادامه این اظهار نظر  توجه کنید

"خیلی ساده است. من زیکو هستم و هیچ لقبی ندارم"

 اوآرتور آنتونیوس کوئیمبرااست که در جهان فوتبال به نام زیکو مشهور است مردی که در  سه جام جهانی 1978 و 1982 و 1986  حضور داشت و در حالی که با  گروهی از بهترین های تیم ملی برزیل همبازی بود به جز مقام سوم در جام جهانی 1978  هیچ افتخاری را به دست نیاورد و این مقام سومی هم در حالی حاصل شد که او ذخیره یک شماره ده مشهور دیگر سلسائو یعنی روه لینو  بزرگ بود و در آرژانتین 1978 به میدان  نرفت .  او در جام جهانی 1982 در کنار سوکراتس فقید  و فالکائو  و تونینو سرز یکی از بهترین خطهای هافبکهای جهان را تشکیل داد اما در بازی با ایتالیا در حالی که نیاز به یک تساوی داشتند تا به نیمه نهائی بروند  مغلوب آتزوری ها شدند . شکستی که به گفته زیکو باعث شد  در مسیر اشتباهی بیافتد . یکی از اتفاق های جالب در مورد زیکو در این است که او را بهترین کاشته زن تاریخ فوتبال می دانند . زیکو رقم خیره کننده 101 گل از روی ضربات ایستگاهی را به ثبت رسانده است. 62 گل برای فلامینگو، 17 گل در لباس اودینزه، 15 گل برای کاشیما آنتلرز و 7 گل در لباس برزیل، این  آمار توصیف ناپذیر بهترین کاشته زن تمام ادوار فوتبال بوده است اما اتفاق عجیب در اینجا است که او در مسابقه فراموش نشدنی برزیل و فرانسه  در جام جهانی 1986 در  دقیقه 82 بازی یک ضربه پنالتی  که  در فاصله ای به مراتب نزدیک تر  به دروازه و بدون دیوار دفاعی  است را  از دست داد تا بازی  به وقت اضافه برود و برزیل  بازی را به فرانسه باخته و حذف شود اتفاقی که زیکو هیچگاه در مورد آن و تعیین جهت مسیر فوتبال نگفته است ! بهرحال امروز در حالی این نوشته را می نگارم که شصت و هشتمین سالگرد تولد مردی است که برخلاف پله که در سه جام جهانی 1958 و 1962و 1966 و 1970 شرکت کرد و سه عنوان قهرمانی جام جهانی کسب کرد  در سه دوره جام جهانی جز حسرت برای طرفداران خودش و سلسائو هیچ کسب  نکرد اما  هیچگاه حاضر نشد که  پله باشد.

کاپیتان

حکایت یک اسفندی / تورج عاطف

در حكايت هاي كهن ايران زمين به روز پنجم هر ماه و يا ماه دوازدهم نام سپندارمت به زبان پهلوي و سپندارمند واسفند در زبان پارسی  داده اند
‎اين كلمه از دو " سپند " و يا " سپنته " به معني پاك و مقدس و "آرميتي " به معناي فروتني و بردباري ساخته شد كه بر روي هم معناي پاك و فروتن آمده است

 ماه اسفند برای من حکایت پاکی و فروتنی وعشق را  می دهد و   بعنوان یک فرزند یکی از بزرگترین علتهای آن تولد  نازنین مادرم ( روانش شاد ) است که در چهارمین روز از این ماه  است و آن را برایم زیباترین خاطره کرده است .  مادر که خاطره زیبای شعر ایرج میرزا را تداعی کند که در 22 اسفند سال 1304 دیده از جهان فرو بست و چه زیبا از مادر سرود که

...

پس هستی من زهستی اوست / تا هستم و هست دارمش دوست

 

بعنوان یک  شاعر ماه اسفند را دوست دارم زیرا  در 5 اسفند 1305 سیاووش کسرائی خالق شعر بی نظیر آرش و در 6 اسفند 1306 سایه ادبیات  استاد هوشنگ  ابتهاج و در 10 اسفند  1307  امید شعر مهدی اخوان ثالث را به  مردم و فرهنگ این مرز و بوم هدیه داد ه شد  

بعنوان یک روزنامه نگار ورزشی و شاید بهتر باشد بگویم بعنوان یک دوست افتخار دارم که شادمانی برای  تولد یکی از شایسته ترین فرزندان ورزش و فوتبال  که در تاریخ اول اسفند سال 1347  بنایم  از محمد خاکپور سخن می گویم . مردی که بی گمان  از با شخصیت ترین فوتبالیستهائی که این دیار به خود دیده است . او سالها است  که از فوتبالفارسی دوری می کند اما پس از  فاجعه ای که نام " انتخابات رئیس فدراسیون فوتبال " بر آن نهادند و جماعت چسبیده پیروز آن شدند حکایت پاکی  و بردباری اسفند را به نمایش گذاشتند و در نامه ای خطاب به علی کریمی بعنوان نمادی از فوتبالی ها  از فوتبال  پاک سخن گفتند

کاپیتان خاکپور همان طوری که در آغاز نامه اش اشاره  به رسالتی دارد که  یک انسان دارد و آن چیزی نیست جز در پی حق بودن یا نبودن آدمها ودروغ نگفتن و از رنج دیگران رنج را تحمل کردن و اذعان می دارد که باید جنگید و خسته نشد  و در آخر آرزوئی را می کند که میلیونها ایرانی دارند و چیزی نیست جز آن که محمد خاکپور آرزو می کند

"....به امید روزی که در جای جای این مرز و بوم کار به کاردان رسیده و نااهلان از این دیار رخت بربندند"

سپاس از کاپیتان خاکپور که امروز میزبان مهربانی ایشان و در جوار بزرگمرد فوتبال مهندس مانوسی فر و رفیق با دانشم علی کیانی بودم

فوتبال اسیر دردانه ها

به جستجوی کدام امید / تورج عاطف                

آبها از آسیاافتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم

هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بد بخت و خوار و بی نصیب
ز آن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟

باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

" اخوان ثالث "

 از فوتبال ایران سخن نمی گویم که نا امید گشته ام از آبادانی فوتبالفارسی   و از زبان مهدی اخوان ثالث که متخلص به امید است و امروز میلاد اوست باید از آن سخن بگویم  

باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

چرا باید  امید به این فوتبال بست ؟ نجوای زنده یاد ناصر خان حجازی امروز بیش از هر زمان دیگر فریاد شده است که گفت

"مدام می گوییم فوتبال ناپاک من فقط می خواهم بپرسم که دیگر جاهای ما پاک است که توقع پاکی فوتبال را داشته باشیم؟ باید همه چیزمان به هم بیاید"

و حال بار دیگر فوتبال نشانمان داد که در کجای دنیا ایستاده ایم

دل به کدامین امیدی جز اسکندر باید بست ؟  فوتبال بار دیگر عضوی از هییت رئیسه خود را بر مسند ریاست نشاند . رئیس جدید در حالی در اولین مصاحبه خود شعار مبارزه با فساد را می دهد که سالها در بدنه فدراسیون فوتبالی بود که دامنه فساد و تباهیش   که " ویلموتس گیت " ... یکی از آنها است بی کران است و در میان این همه ماجرا هیچگاه شهابی ندیدیم  و عزیزی برای  فوتبالی نبود  که خادم می خواست تا خوار نشود .

اوج داستان بی نوائی فوتبال آنجا عیان می شود که  در سالهای اخیر عدم آشنائی با قوانین بین المللی و روابط بین المللی و ..معضل اصلی  کشور و از جمله فوتبال بوده است و رئیس جدید فدراسیون فوتبال و عضو اسبق هئیت رئیسه  دکترا روابط بین الملل  و مطالعات منطقه ای را دارد هرچند که  نمی دانیم چگونه با این گرایش  می توان هم عضویت در کارخانجات اتوموبیل سازی و هم عضو هئیت مدیره شرکتهای پتروشیمی و سر انجام رئیس فدراسیون فوتبال شد ؟ اما پاسخ را باز می توان از لا به لای شعر اخوان یافت

هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بد بخت و خوار و بی نصیب
ز آن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟

فوتبال همچنان  اسیر عزیزان و خادم  دانه درشتها و باز ما با موج و توفان مانده ایم

حکایت سقراط

حکایت سقراط/ تورج عاطف 

 

تنها یك خیر وجود دارد كه نام آن، دانش است و تنها یك شر وجود دارد كه نام آن، نادانی است

"سقراط"

این جملات حکایت مردی در جهان فوتبال است که همواره هنر " دانستن " را بر هنر " فوتبال " برتر می دانست و از این رو بود که نامی را داشت که براستی برازنده اش بود " سوکراتس" یا به بیان دیگر " سقراط "  و اگر امروز در کنار ما چند روز از تولد شصت و هفت  سالگی اش می گذشت .

فوتبالش را در بوتافوگو شروع کرد اما در کنار آن به تحصیلاتش در رشته پزشکی ادامه داد و سرانجام ملقب به " دکتر  فوتبالیست " شد . او  در زمره  بازیکنانی است که عصر  بازی زیبا  * را  در اوایل دهه 80 میلادی بوجود آوردند و چه کسی است که بازی  زیبای تیم ملی برزیل در جامهای جهانی 1982 اسپانیا و 1986  مکزیک را که سوکراتس و زیکو و ادر وفالکائو  ... به رهبری سر مربی مشهورشان تله سانتا فقید ارائه می کرد را از یاد ببرند . برزیل زیبا هرگز موفق به کسب عنوانی نشد و علت این امر در این جملات سوکراتس نهفته شده است

" پیروزی مهم‌ترین مسئله نیست، فوتبال یک هنر است و باید در آن خلاقیت نشان داد. اگرچه وینسنت ون گوگ (نقاش نامدار هلندی) و ادگار دگاس (نقاش معروف فرانسوی) به دلیل سطح شناختی که در پی آن بودند معروف شدند، اما آن ها نمی‌خواستند کار یکسانی انجام دهند. شما باید از انجام دادن هنر لذت ببری و هرگز فکر نکنی که آیا برنده‌ای یا خیر؟"

بی شک برای سقراط فوتبال  شکوه برزیل در کسب عنوان جام جهانی  نبود بلکه دموکراسی و کسب آزادی در کشورش  را مهمترین افتخار  می دانست  . خودش از گرایشش به سیاست  این گونه یاد می کرد

"ده سال داشتم که کودتا شد. کودکی در قلب دیکتاتوری بودم. همیشه نگاهم به بی عدالتی های اجتماعی بود بعدها به مانند تمام مردان آزاد احساس خفگی می کردم و آدم ِ گردن نهادن نبودم "

و این گونه بود که در طی همه سالهائی که فوتبال بازی می کرد فلسفه ای برای خود داشت که از آن چنین یاد کرده است

"در تیم بزرگی بازی می کردم. تیمی که داستان آن فراتر از ورزش بود. پیروزی های سیاسی من برایم از تمام پیروزهایی که به عنوان یک بازیکن به دست آوردم، مهم تر بودند. بازی ها 90 دقیقه طول می کشید اما زندگی ادامه داشت. بهترین چیزی که فوتبال به من داد این بود که شانس شناختن انسانیت آدم ها را پیدا کردم."

او  در فوتبال به دنبال انسانیت  می گشت گوهری یکتا که خود او یکی از آنها بود مردی از   اقلیم آگاهی و عشق و آزادگی

*joga bonito

 

 

 

خودکشی دسته جمعی

خودکشی دسته جمعی / تورج عاطف

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته به جائی نرسد فریاد است

" یغمای جندقی "

" غیر قابل بخشش " تیتر اول روزنامه موندو دیپورتیو  در مورد بازی بارسلونا و کادیز بود و در زیر این تیتر  نقطه نظر کومان بود

" از این تساوی  بیشتر نا امید شدم  تا روز بازی با پاری سن ژرمن "

ژوردی آلبا  گفته بود

"ما مقصریم "

 این جملات حکایت های تکراری برای بارسلونا است . تیمی که فریاد ها برای به خود آمدن عوامل مختلف و اجرائی آن زده می شود اما کسی گوش به آن نمی دهد و به نوعی بیت مشهور " یغمای جندقی" را به اذهان می آورد . بارسلونا می توانست در روزی که آتلتیکو مادرید باخته بود فاصله خود را با این تیم کمتر کند اما بازیکنان این تیم آنقدر اهمال کردند تا دو امتیاز  به تیم رده چهاردهم لا لیگا اهدا کنند .

کومان از نا امیدی صحبت می کند . از نا امیدی که بیشتر از بازی با پاری سن ژرمن و آن برد فاجعه آمیز نصیبش شده است اما نمی گوید چرا باید با همان ترکیبی به میدان رود که  کارنامه خود را در بازی با پاریس سن ژرمن نشان داده بودند ؟

شاید عده ای به دستهای خالی کومان اشاره کنند اما باید پرسید چرا  باید با آن فاجعه در قلب دفاع مینگوزا روی نیمکت 80 دقیقه  باشد و نتواند جای پیکه و یا لنگله بازی کند ؟

چرا پویگ روی نیمکت 80دقیقه  بود و ترینکائو که موتور گلزنی اش روشن شده بود بار دیگر روی نیمکت باشد و حتی 10 دقیقه پس از مارتین برایت وایت تعویض شود ؟

بارسلونا نیروی کافی ندارد اما از همین نیروها هم بخوبی استفاده نمی کند  و شاید گفته پالمو مار سر دبیر مارکا درست باشد که اوضاع در بارسلونا حکایتی چون یک خودکشی دسته جمعی را تداعی می کند .

براستی خودکشی دسته جمعی چه عاملی جز نا امیدی می تواند داشته باشد ؟  بارسلونا تنوع تاکتیکی ندارد این تیم بازیکنانی دارد که به محض این که توپ به آنها می رسد برای رهائی از مسئولیت حمل آن سریع به مسی پاس می دهند . مسی  از بعد روحی خسته و عصبی است و دمبله هم آن چنان سر به هوا بازی می کند که گوئی در پارکی قصد هنر نمائی فردی  دارد . گریزمان نمی تواند گل بزند و....

نگاهی به تیمهای موفق این روزها بکنید  کدامین این تیمها مدافعینی در سطح بارسلونا دارند ؟ کومان یک  بازیکن مهم تاریخ بارسلونا است اما قرار نیست  هر هلندی پیش کسوت  بارسلونا یک کرایوف دیگری شود

بارسلونا تا به کجا خودکشی می کند؟ با این تیم پاسخ به این سوال ساده نیست