از معيارهاي فرگي ...

يكي از مشكلاتي كه فوتبال ما با آن دست به گريبانگير است در اين بوده كه معيارهاي خود را تعريف نكرده و در نتيجه اهداف صحيح نداشته و سر انجام سرمايه گزاري  را به هدر داده است و شايد اگر ما مي دانستيم كه معيارهاي ما چيست امروز اين گونه كاسه چكنم چكنم را به دست نگرفته بوديم  براي روشن شدن اين مقوله به دو اظهار نظر از دو فوتبال نگاهي مي افكنيم تا تفاوتها را دريابيم
1/ محمد رويانيان
 او مي گويد براي انتخاب سر مربي تيم به سه فاكتور مديريت و جمع كردن حاشيه و قدرت فني توجه داريم  نگاهي به كلمه ها مي افكنيم
مديريت ؟ معني اين لغت از بعد يك سر مربي چيست ؟ آيا معناي آن نمي تواند اين باشد كه فاكتورهاي يك مدير يعني
1/ ايده
2/ برنامه ريزي
3/ اجراي برنامه
 را داشته باشد ؟ ايده هاي يك سرمربي در باشگاه پرسپوليس مي تواند  مستقل باشد ؟ وقتي تيمي  همه چيزش از قدرت مطلقه مديرعاملي مي آيد كه پول دارد يك سر مربي چگونه مي تواند ايده داشته باشد؟
برنامه ريزي در پرسپوليس چگونه بوده است ؟ اين تيم در طي اين چند سال چند سر مربي و مربي و مدير عوض كرده است ؟آيا اين گونه مي توان برنامه ريزي داشت ؟
اجراي برنامه چگونه است ؟ براي پاسخ به اين سوال به قسمت دوم فاكتور يك مدير نمونه اشاره داريم  مدير عامل باشگاه پرسپوليس مي گويد او بايد حاشيه ها را جمع كند مي پرسيم
آيا ايشان مي دانند پر حاشيه ترين فرد باشگاه پرسپوليس در دو سال تاريك اخير چه كسي بوده است ؟ به طور حتم همگان مي دانند كه نام اين شخص كسي جز محمد رويانيان نمي تواند باشد مي پرسيم  يك سر مربي چگونه  مي تواند حاشيه هائي كه توسط مديريت به اين تيم منتقل مي شود را جبران كند ؟
از سوي ديگر گفته مي شود بايد قابليت هاي فني بالائي در ناصيه اين سر مربي باشد مي پرسيم تيمي كه در سالهاي اخير بازيكن را كس ديگر انتخاب كرده چگونه مي تواند حتي با مورينيو موفق باشد ؟
 اما راه كار چيست؟
آلكس فرگوسن به اين سوال جواب مي دهد او در مصاحبه اخير خود در مورد پيوستن ديويد مويس مي گويد
 او ايده هاي مخصوص به خودش را دارد و اين خيلي خوب است
اين سخن فرگوسن چه چيزي جز استقلال در تصميم گيري و اجراي برنامه ها را تداعي مي كند ؟آيا استقلال در ساختار مديريتي باشگاه هاي ما براي انتخاب سرمربيان وجود داشته و دارد ؟
 فرگوسن در ادامه حرفهاي خود اضافه مي كند
 مويس بايد بداند اولويت اصلي براي او بايد تيم باشد   زيرا بدون تيم نه مدير و نه اسپانسر و نه اصولا چيزي باقي مي ماند
آيا سالها درد اصلي تيمهاي ما اين نبوده كه مديري يا سازماني و يا حتي وزيري به صرف اين كه پول به باشگاه تزريق مي كند نخواسته باشد مربيان و بازيكنان و اصولا نحوه كاررائي  نداشته خود را القا كند ؟ چند سال است به صرف نداشتن در آمد و دريافت عايدي از يك منبع و يا شخص فوتبال خود را به ناكاردانها داده ايم
آري معيارها را مي دانيم و ما ندانستن هايمان معيار شده است افسوس

به انتظار اتحاد ملي

نجواهاي غريبي را مي شنود اين حكايتها ساله در اين ديار بوده است اما حالا پر قدرت تر به گوشش ضربه مي زند
جدائي
جدائي خواهي
جدائي طلبي
نزديك به يك هفته از بازي تراكتور سازي ايران و الجزيره گذشته است بازي كه با اقتدار نماينده ايران به پايان رسيد  و بچه هاي سراسر ايران در آن سهيم بودند از سيد صالحي و كاظميان  كه اين روزها مهمان فوتبال آذربايجان بوده تا  ابراهيمي كه فرزندي از اين خاك پر غرور است اما آن دست نوشته شوم همچنان نواي درد را به يادمان مي آورد
جدائي
جدائي
به كدامين جدائي ؟
....
در كتابي به نام  "اقتدار گرائی ایرانی در عهد قاجار" به قلم استاد علوم سیاسی دکتر محمود سریع القلم  و در صفحه " تقديم " مي خوانيم .
 
 
تقدیم به ایرانیان زیر ده سال،  كه ظرفیت نقدپذیری و اصلاح تدریجی را در خود پدید خواهند آورد
از فرهنگ واکنش های سریع به خویشتن داری، ارتقاء فرهنگی پیدا خواهند کرد
از فرهنگ شفاهی و غیر دقیق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پیدا خواهند نمود
از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گستره دراز مدت، رشد فکری پیدا خواهند کرد
تضعیف، تخریب و انتقام را از فرهنگ  اجتماعي و سیاسی خود حذف خواهند نمود
به رشد فکری و استقلال فکری از طریق مطالعه و تحليل و بحث و استدلال روي خواهند آورد
 دروغ گوئی و وارونه جلوه دادن واقعیت ها را از نظام معاشرتی خود با دیگران حذف خواهند نمود
آرزوهاي قشنگي است و آيا دست يافتني است ؟
سالها است كه حقوق اوليه كه همان احترام و اعتنا به شخصيت ها را بي بها كرده ايم و سعي داريم بي محابا به هم وطن خود رنج دهيم و آنقدر او را به استيصال  بكشانيد تا واكنش غير متعارف نشان داده و  مثلا نواي جدائي طلبي زند بعد در مذمت و بي وطني  او سخن سرائي كنيم  براستي چرا با هم وطنان آذربايجاني چنين رفتاري داريم ؟
 رفيقي از خطه آذربايجان و خانه پدري من  مي پرسد
چرا براي ترک ها جوک ميسازند ؟!

 اولين چاپخانه در سال 1227 توسط شاهزاده عباس ميرزا در تبريز تاسيس شد و 12 سال بعد دومين چاپخانه در تهران تاسيس گرديد.
 
 براي اولين بار کتب خارجي در تبريز ترجمه گرديد که از آن جمله عبارتند از: پطر کبير،شارل دوازدهم،اسکندر کبير،... .
 
 اولين رمان ايران به نام((ستارگان فريب خورده- حکايت يوسف شاه سراج)) توسط ميرزا فتحعلي آخوند زاده در تبريز به رشته تحرير در آمد.
 
 اولين دايرهّ المعارف توسط محمد رضا زنوزي تبريزي نوشته شد.
 اولين کتابخانه عمومي توسط ميرزاحسن خان خازن لشگردر سال 1312 در تبريز تاسيس شد.
 
 اولين سينماي ايران پس از پنج سال از اختراع جهاني آن(توسط برادرن لومير) ، در تبريزبا نام سولّي(آفتاب) تاسيس گرديد.
 
 اولين نمايشنامه وتئاتر در تبريز به سال 1261 شکل گرفت.
 
 اولين عکاسخانه توسط قاسم ميرزا در تبريز راه اندازي شد.
 
 اولين فوتباليست شاغل در اروپا (بلژيک) به نام حسين صدقياني از اهالي تبريز در سالهاي 1309-1311 بهترين گل زن باشگاههاي اين کشور بود و در فينال جام
باشگاههاي بلژيک با به ثمر رساندن سه گل باعث قهرماني تيم رويال شالروا اسپورتينگ کلوپ در مقابل تيم بروکسل گرديد.
 
 اولين شهر ايران که صاحب تلفن شد تبريز بود .
 
 اولين انجمن زنان در تبريز توسط صاحب سلطان خانم تشکيل گرديد .
 
 اولين بلديه و نظميه پليس مردمي و شهرداري ايران متعلق به تبريز است.
 
اولين مهمانخانه توسط ميرزا اسحق خان معززالدوله در تبريز پذيراي مهمان گرديد .
 اولين مدرسه کر و لال ها توسط جبارباغچه بان و اولين مدرسه نابينايان توسط يک ميسيون آلماني و اولين مدارس حرفه اي و بازرگاني
توسط محمدعلي تربيت واولين کودکستان توسط ابوالقاسم فيوضات در تبريز بنا گذاشته شد.
 علي دائي و رضا زاده هم از قهرمانان ما هستند كه در جهان افتخار آفريدند  وتبريز شهر زرتشت است شهر مشروطيت و شهر آزادگي ...

بعد در ادامه اين حكايت ها اين رفيق به  قضاوت مي نشيند  كه حسادت و شقاوت و ناداني به قول  او فارسها باعث چنين  رفتاري است پس چه خوب خواهد بود كه اقدامي بكنيم و در ادامه  از كلمات وحشتناكي چون " جدائي طلبي " سخن  مي راند
خشمگين است و واكنش از ديد من غير متعارف دارد اما دلش از تهديد ها  به درد آمده است
سرزمين ايران از تهديد حكايت جدائي طلبان  هيچگاه جدا نبوده  است  بايد با كمال شادماني گفت بعد از بحرين كه با بي تدبيري رژيم پهلوي و فشار استعمار انگلستان از ايران جدا شد ديگر اقليمي از اين خاك مقدس از ما جدا نشده است اما بعلت پراكندگي نژاد و زبان و فرهنگهاي گوناگون چون  فرهنگ هاي ترك و بلوچ و كرد و لر و عرب و ارامنه  و آشوري حضور مسالمت آميز اين جميعتها در كنار همديگر در خاك ايران زمين عاملي بوده كه بسياري به طمع منافع خود بخواهند با تز پليد " تفرقه بيافكن و حكومت كن "  بخشهائي از خاك ميهن عزيزمان را جدا سازند
 بايد از بيگانگان جدا شويم  اين هدف زيبا باعث ريختن خونها و تهديد تماميت ارضي كشور عزيزمان ايران شدند سالها از آن تاريخ گذشت اما  استعمار و افكار پليدي كه در صدد  نابود كردن كشورها بوده و هستند همچنان ادامه دارند  و آنها معتقدند كه مي توان همان كاري را كرد  كه با كشورهاي بلوك شرق  در اوايل دهه 90 انجام داده  و باعث ايجاد  كشورها ي بيشتراما با وسعت كم شدند و در نتيجه اين بلا اقتصادي بر سر اروپا آمد وآنها معتقد بودند  براي آن كه بتوان اين كشورها را كوچك كرد بايد ريشه هاي محلي را قوي تر از ملي نموده و اختلافات  فرهنگي و نژادي و زباني و مذهبس را گسترش دادتا بتوان زمينه هاي جدائي طلب را افزون كرد و آمادگي كشورها را براي كوچك تر شدن مهيا نمود اين نوع طرز تفكر همان انديشه اي است كه باعث شد اروپا در اوايل سالهاي دهه 90 يكي از خونبار ترين نبردها را در خاك يوگوسلاوي تحمل كرد و شاهد بوديم حكايت كشتار باعث جنگ بين صربها و بوسني ها شده و سر انجام آن كشور بزرگ و متحدي كه بزرگ مردي چون مارشال تيتو ساخته بود تبديل به چند كشور كوچك تر شود  تحريك احساسات عمومي راه كارهاي گوناگوني دارد كه مي تواند به صورتهاي مختلف نمود كند گاهي چند نفري به صورت آگاهانه و يا جاهلانه در رسانه هائي حضور پيدا كرده و با چاپ مقاله و كاريكاتور براحتي جامعه اي از يك كشور را متاثر مي كنند و يا استفاده از ابزار طنز با استفاده از لهجه در فيلمها و سريالها ويا گسترش لطيفه براي قومي در يك كشور از ديگر ترفندها براي تحريك قشري از يك ملت بزرگ براي جدائي از كل است اين ترفندها سالها است كه متاسفانه در كشور ما وجود داشته و همچنان هم ادامه دارد
براستي چه بايد بكنيم ؟آيا باز هم سعي در ايجاد تفرقه داريم ؟ تا به كي لهجه هاي مختلف را مورد اهانت قرار مي دهيم ؟ لطيفه هاي قومي  همچنان بايد بر زبان ما جاري شوند ؟ از سوي ديگر چنين حركاتي بايد باعث شود كه اصل و مليت خود را انكار كنيم ؟آذربايجان  زرتشت و بابك خرم دين و مشروطيت و باقر خان و ستارخان ... حالا نواي دست نشاندگي به عليف آذربايجاني و يا همسايه ديگرمان تركيه بايد دهد ؟بيائيم كمي به خود آئيم كه حكيم خرد ما را گفت
بيا دست در دست دهيم به مهر/ ميهن خويش را كنيم آباد
 در ديدار هاي بعدي تراكتور سازي به انتظار اتحاد ملي خواهيم نشست

سيسفوس ايراني

در افسانه ها و اساطير يوناني با شخصيتي به نام سيسيفوس آشنا مي شويم او شخصيتي است كه منشا حيله گري انسان است و در افسانه هاي يوناني  به اين علت كه حيله هاي زيادي انجام داده بايد تخته سنگي را تا بالاي كوهي  بالا ببرد ولي قبل از اين كه به قله برسد تخته سنگ از دست او رها شده و كار دوباره آغاز مي شود

سيسيفوس نشانه اي براي حيله زدن آدمي به خودش است  و شايد همان حكايت پارسي را دارد كه بار كج هيچگاه به منزل نمي رسد در بسياري از وقايع اجتماعي ما سيسيفوس داريم دوست داريم بارها و بارها كاري را تكرار كنيم و باز همان نتيجه را بگيريم و سالها و شايد قرن ها اين حكايت در ميان ما باقي مانده و فوتبال هم جدا از اين حكايت ها نيست نگاهي به وقايع اين روزهاي فوتبال بكنيد تا متوجه شويم چگونه سيسفوس هاي ايراني بر سر اين فوتبال كوبيده اند

1/ كفاشيان مي رود ؟ همه از همان 5 سال پيش مي دانستيم كه كفاشيان نمي تواند  سنگ فوتبال ايران را به قله برساند و باز سقوط مي كند او هم چون خيلي عظيم افرادي كه در اين ورزش به كار مشغول بودند خود به خودش حيله زد و نپنداشت كه نمي تواند موفق شود اما باز كارها به او سپرده شد و حالا حكايت استعفا را باز مي شنويم با كفاشيان از تعليق آمديم و هر روز سنگ را بالا برديم و باز سقوط كرديم و گوئي باز هم خيال چنين داريم مشكل كفاشيان نيست حكايت سيسيفوس انديشه هائي است كه مي خواهد ره صد ساله يك شبه بپيمايد مي خواهم خود به خودش حيله بزند و حالا اين چنين است كه شاهد سقوط هستيم و تكرار...

2/ حكايت پرسپوليس : قصه كميته فني بار ديگر عيان شد كميته فني پرسپوليس و بار ديگر علي پروين كه مي خواهد لخت شود و بعنوان مدير تيم نه مدير فني وارد شود اين كميته فني در اندرونش استيلي را دارد كه در مقطعي توسط خود كميته منسوب به كميته فني باشگاه اخراج شد اين همان كميته فني است كه استيلي را معرفي كرد اين كميته فني تشكيل جلسه داد و ژوزه را آورد  اين كميته فني بازيكن انتخاب كرد و پورشه گرفتند و بعد سر مربي آوردند اين كميته فني سالها است كه در فدراسيون فوتبال و در باشگاه ها وجود دارد و سر انجام همه اختيارات را به همان كسي مي دهد كه دكوري چون كميته فني را ساخت ؟ چگونه مردان تحصيل كرده اي چون وطن خواه و آشتياني و پيرواني اين گونه ملعبه مي شوند ؟ چگونه با تجربه هائي چون پروين و خوردبين بار ديگر سيسيفوس گونه از نامشان مايه مي گذارند و چگونه امثال استيلي بار ديگر وارد بازي مي شوند اين سنگ سيسيفوس به قله نمي رسد اما باز حكايت تكراري مي شود

3/ قصه مجيدي : اين حكايت فرهاد مجيدي چيست ؟ چند بار ديگر مي خواهند كه اين سنگ سيسيفوس را بالا ببرند و پايين بياندازند ؟ مگر امير قلعه نوعي در آغاز فصل آماده سازي نگفت كه به مهاجمين جوان تر نياز دارد ؟ مگر او منوچهري  را به همين دليل به استقلال نياورد ؟  مگر او نگفت كه آنهائي كه در ورزشگاه مجيدي را تشويق مي كنند از ما نيستند ؟ حالا چه شده است ؟ فتح الله زاده كه به عنوان شواليه اش كه بخاطر نو آوري مديريتش استناد مي كند و ناراحت است كه چرا آن را جدي نمي گيرند بعنوان يك مدير با مسئله مجيدي چند گانه برخورد داشته است ؟ روزي گفته قلعه نوعي او را نمي خواهد روز ديگر گفته محبوب تر از خيلي ها ئي است كه درورزشگاه تشويق مي شود و بعد مي خواهد بازي خداحافظي بگذارد و حالا در روزهائي كه بايد تمركز داشته و براي رقابت با سپاهان و حضور در جام باشگاه هاي آسيا درست بيانديشد سيسيفوس گونه ادامه مي دهند ؟...

اين تكراري ها  تا به كي تكرار مي شوند ؟ اين سنگ سيسفوس چند بار قرار است تا بالاي قله كه نه حتي چند قدم بالا رود و باز سقوط كند در فوتبال ما چند بار مي خواهيم تكرار كنيم و كارهاي عبث و تكراري و حتي حرفهاي دستمالي شده را تكرار كنيم ؟

پندهاي ديزني

نمي دانم چند نفر از شما والت ديزني را مي شناسيد  او يكي از بزرگترين هنرمندان تاريخ سينما دنيا است او جملاتي در مورد علم مديريت مي گويد كه شايد براي مديريت فوتبال ما هم بتواند مفيد باشد او مي گويد
هر مدير بايد سه شخصيت تخيل گرا وواقعيت گرا و منتقد داشته باشد تا بتواند موفق باشد و شخصيت تخيل گرا بيان گر كلمه " چه " است و شخصيت واقعيت گرا بيان گر كلمه " چگونه " براي بيان مسائل و شخصيت منتقد "چرا" را مي پرسد و هر سه اين شخصيت ها مي تواند مديريت را معني كند
 والت ديزيني يكي از بزرگترين و موفق ترين كمپاني هاي دنيا را اين گونه اراده كرد زيرا توانست تخيل وواقعيت و موازنه بين اين دو را معني كند شايد اين درس والت ديزني بتواند براي فوتبال ما هم كار كند به دو مثال در اين دو مورد توجه كنيم
1/ جام حذفي
مسئله   را اين گونه عنوان كرده اند " جام حذفي با بازيكنان غير ملي برگزار شود" ذهن تخيل گرا مي گويد انجام بازي هاي جام حذفي بهتر از انجام ندادن است و مي تواند آمار برگزاري مسابقات براي فدراسيون فوتبال ايران را بالا ببرد و به كنفدراسيون فوتبال آسيا نشان دهد كه ايران هم چون  نه تيم ديگر حاضر در رقابت ها بازيهاي جام حذفي را برگزار مي كند و داراي توانائي برنامه ريزي است اما ذهن واقعيت گرا چه مي گويد ؟  باشگاهي كه هزينه كرده است كه  افتخاري را براي خود كسب كند و با جام حذفي مي تواند به اين مهم نائل شود چرا بايد اسير اين قانون من در آوردي شود ؟ واقعيت گرائي در مورد جام حذفي مي گويد كه اين برگزاري جام حذفي نيست بلكه نمايشي براي سرپوش گذاشتن بر عدم برنامه ريزي و ضعف در مديريت اجرائي است و ذهن منتقد مي گويد در برگزاري با غير ملي پوشان كه خشنودي كنفدراسيون فوتبال آُسيا را فراهم مي آوردو ذهنيت واقعيت گرا كه مي گويد باشگاه بدون ملي پوش هويت خودش را ندارد يك واقعيت گم شده است و آن چيزي جز اين نيست كه نماينده جام حذفي در رقابتهاي باشگاه هاي آسيا شركت مي كند پس اين  سوالات كه "چه" نوع  جام حذفي داريم ؟ و " چگونه " جام حذفي داريم ؟ با سوالي منطقي رو به رو مي شود كه " چرا " جام حذفي داريم ؟ پس اصولا  معلوم مي شود هدف را گم كرده ايم كه دست به چنين مباحثي مي زنيم
2/ حكايت پرسپوليس
 مي گويند كه مانوئل ژوزه تيم خودش را انتخاب نكرده  است  كه اين همه ناكامي را به ارمغان مي آورد مي پرسيم مديريت پرسپوليس چگونه مديريتي كرده است  در تيم پرسپوليس مديريت خيال پردازي وجود دارد كه اين تيم را موفق به كسب قهرماني مي داند مديريت واقعيت گرا مي گويد همه عوامل درست است ولي مقصر شورش بازيكناني چون كريمي است و منتقد مي گويد  چرا تيم موفق نمي شود  براي حل معماي پرسپوليس باز به سه سوال مي رسيم " چه" مديريتي به مانوئل اعتماد مي كند ؟" چه " مربي مانوئل است كه اين گونه هدايت تيمي را مي پذيرد ؟" چگونه " مديريت مي خواهد موفق شود و مي پندارد با جنجال و بر سر هر كسي كوبيدن بجز مديريت مي تواند موفق شود ؟" چگونه " مانوئل تنها كريمي را مقصر مي داند ؟و در آخر با پاسخ به اين سوال ها به پرسش هاي اصلي ميرسيم " چرا" مديريت پرسپوليس موفق نيست ؟ " چرا" مانوئل موفق نيست ؟

مي بينيم در فوتبال كارتون گونه ايران حتي اگر مي توانستيم از  پندهاي بزرگترين مدير انيميشن ساز  استفاده مي كرديم شايد اوضاع فوتبال ما به اينجا نمي رسيد   پندهاي " چه " و " چگونه " و " چرا " ديزني بزرگ را بايد در خيلي از مسائل فوتبال و حتي شايد جامعه بتوان بهره برد و نتايج بهتري گرفت  البته اگر ....

درد كريمي

سالها است با مبحثي به نام فرهنگ فوتبال دست به گريبان هستيم و مي پنداريم كه فرهنگ مقوله اي است كه بايد به فوتبال تزريق شده و به يك باره نهادينه شود در حالي كه فرهنگ اصولا پايه اي است و نياز به ممارست و تعليم از سنين پايين و ارتباط مستقيم به فاكتور زمان دارد و اين گونه نيست كه سمينار فرهنگي داشته باشيم كه با روساي باشگاه ها صورت گيرد كه خود اين آقايان با پديده و آموزش فرهنگ بيگانه هستند اما به حكايت كريمي و ژوزه مانوئل بر مي گرديم او در مصاحبه با ليدرهاي باشگاه پرسپوليس به آنها اعلام مي كند كه براي بقا تيم نياز به كريمي ندارد اين كه ليدرهاي يك تيم چگونه مي توانند درگير مباحثه با ژوزه بشوند يك حكايت است و اين كه كريمي بايد برود قسمت دوم ماجرا است به قسمت دوم ماجرا بر مي گرديم چرا كريمي به اينجا رسيده است ؟ بايد بگوئيم مشكل كريمي حكايت فوتبال شانسي ما را دارد وقتي در فوتبال ما پروسه آموزش وجود ندارد بايد هم كريمي مثل بسياري از ستاره ها تصادفي ظهور و حتي سقوط كند كريمي با جنجال به فوتبال ما معرفي شد او در بازيهاي سالني با تيم فتح و در مصاف با استقلال به جنگ فوتبال قدم گذاشت بعد ها او در تيم اميد در درگيري با داور مسابقات انتخابي المپيك  محروم شد او براحتي پيشنهاد پروجا را رها كرد به امارات رفت و بعد بار ديگر به يك باره به بايرن مونيخ نقل مكان كرد او خيلي راحت به يك باشگاه عجيب قطري پيوست و بعد ها به پرسپوليس قطبي و استيل آذين و بعد پرسپوليس استيلي و دنيزلي و حالا ژوزه آمد و همه جا مشكل داشت زيرا آموزگاري نداشت كه او را راهنمائي كند به هم نسل او مهدي مهدوي كيا نگاهي مي افكنيم بخاطر دارم در سالهاي دور  پدر مهدي مهدوي كيا در ورزشگاه حاضر مي شد كه بازي پسرانش يعني مهدي و هادي را ببيند با او كه به گفتگو نشستم مي گفت در ورزشگاه مي نشينم تا فرزندانم بدانند كه پدرشان در ورزشگاه است تا خداي ناكرده اسير جو نشوند مهدي در فوتبال بسيار موفق تر از  كريمي بود او پله هاي ترقي را آهسته اما پيوسته پيمود به بوخوم و بعد به هامبورگ و فرانكفورت و سپس به استيل آذين و پگاه و پرسپوليس آمد  و در كارنامه زندگي او اين همه حاشيه وجود نداشت زيرا آموزگار و معلم داشت همين اتفاق براي وحيد هاشميان هم افتاده است او از پاس به آلمان رفت و 11 سال آنجا بخوبي زندگي كرد براي علي دائي هم چنين پيش آمد او هم روحيه منظمي داشت و در زندگي مي دانست كه چه مي كند شايد نظم و انظباط شخصي نيز باشد اما مي توان از داشتن معلم و راهنما گذر كرد ؟ در علم مديريت گفته مي شود كه 70% موفقيت در نوع كار است و 20% به راهنمائي و 10% به آموزش ربط دارد  فوتبال ورزش جنجال ها است پس بيشتر افراد مشهور در آن مي توانند مورد تهاجم باشند اما آن 70% نوع كار را كه به طبيعت شغل ربط دارد را مي توان با راهنمائي و آموزش جبران كرد 30% اثري نزديك به نصف آن 70% دارد فرمول 70_20_10  از مهمترين فاكتور هاي علم مديريت است و آن 70% ارتباط به نگرش دارد كه مي پندارم در فرهنگ ما اين نگرش مي تواند عوض شود اگر از فاكتورهاي اجتماعي در آن استفاده شود به مثال جهاني نگاهي مي افكنيم فرانس بكن بائر در نيمه نهائي جام جهاني 1970 كتفش در مي رود و با اين همه بازي را ادامه مي دهد و تبديل به يك چهره جهاني مي شود آلماني ها كه چهار سال بعد از آن روزگار ميزبان جام جهاني بودند و مي دانستند بكن بائر كاپيتان آنها خواهد بود كلاس هاي ويژه آموزش آداب و معاشرت و گفتار و.... براي او تدارك ديدند تا قيصر خود را بسازند اريك كانتونا  و جرج بست و كريس رونالدو و پل گاسكوئين و كاسانو و استيچكوف و رونالدينيو و گارينشا... نمونه هاي ديگري از جنجالي هاي فوتبال جهان است كه خيلي از آنها سر از ناكجا آباد و خيلي ها هم قله موفقت را طي كردند در طي اين سالها چند نفر از مديران و سرمربيان و رسانه ها  سعي كردند كه به كريمي كمك كنند ؟ خود او چند بار تلاش كرد كه به خودش بيايد ؟ فرمول 70-20-10 چند بار برروي او آزمايش شد ؟ امروز مي توان به قول ژوزه او را زد اما اين دواي كريمي است ؟فوتبال ما حرفه اي نيست اما اين حرفه يا نبودن تنها ربطي به زمين و امكانات و مربي و بازيكن ندارد بلكه اساس حرفه اي نبودن فوتبال ما عدم تفكر حرفه اي و عدم مديريت حرفه اي است كريمي به صورت خود رو رشد كرد اما هيچگاه به پرورش او كسي اقدام نكرد و شايد به همين دليل است كه او هم سرنوشتي بهتر از ديگر جنجالي هاي فوتبال ما چون عزيزي و محرمي و رهبري فرد و هاشمي نسب و... ندارد و درد كريمي درد كل فوتبال لجام گسيخته ما است

حاج آقا! اين افتخار ندارد

حاج آقا ! اين كه افتخار ندارد

 خداحافظي فرهاد مجيدي از سوي محافل فوتبالي با شگفتي بسيار رو به رو شد جوان تركه اي 15 سال پيش آبي هاي تهراني كه  در بهمن درخشيد و بعد ها توسط ناصر حجازي به تيم استقلال رفت و توسط محمد مايلي كهن در همان تيم پر اميد سال 1996 در كنار مهدوي كيا و داريوش يزداني و مهرداد ميناوند و... خودي نشان داد و بعد به وين رفت وبعد  از آنجا سر از امارات در آورد در طي سالهاي طولاني حضورش در فوتبال امارات بنا بر خيلي از دلايل غير منطقي پشت خط تيم ملي ماند و بعد به استقلال ناصر حجازي بازگشت و بعد توسط امير قلعه نوعي مورد بي مهري قرار گرفت و بعد توسط مظلومي باز ساخته شده و بعد به يك باره سر از قطر در آورد بار ديگر به ايران برگشت كه چون مهدي مهدوي كيا يك فصل ديگر و با باشگاهي كه شروع كرده بود راه بازيگري را پايان ببرد و اين بار مغموم شد به يك باره از فوتبال و آن هم به طرز قهرگونه اي خداحافظي كرد

 حكايت خوش استقبال بودن و بد بدرقه كردن در اين ديار قصه تكراري است همان طوري كه هنر قهر و غم را بهتر از آشتي و عشق بلديم   در فوتبال ما كمتر سابقه داشته كه مراسمي شايسته براي بزرگان فوتبالمان بگيرند اما بدرودي چنين غم انگيز براي فرهاد مجيدي را حتي پر شور ترين طرفداران قرمز كه گلهاي زيادي از او خوردند و لحظه هاي تلخ زيادي  فرهاد براي آنها ايجاد كرد را هم دوست نداشتند فرهاد مجيدي 15 سال در فوتبال ما مطرح بود اما اين گونه بدرودي گفت و واكنش مديرعامل استقلال در اين باره جالب است او مي گويد كه بزرگان زيادي چون ناصر حجازي و حسن روشن و ... هم با پيراهن  استقلال بدرود نگفته اند پس اشكالي ندارد كه براي فرهاد هم اين چنين باشد  اين نحوه فرمايشات مديران را بارها شنيده ايم مرداني كه نمي دانند اگر كساني چون ناصر حجازي و حسن روشن  با پيراهن استقلال خداحافظي نكردند و يا چون اصغر حاجيلو  و احمد عابد زاده وقتي مصدوميت داشتند از فوتبال رانده شدند  نشان از بي مهري و كار را به ناكاردان سپردن ها دارد كه در هيچ جاي دنيا اين گونه بي مهري به قهرمانان را در بوق تبليغاتي نمي دمند و با افتخار از آن صحبت نمي كنند چنان كه امثال حاج آقا فتح الله زاده مي دمد اين كه ناصر حجازي  بدون تيم بماند و به او بي حرمتي كنند و بعد در هنگام مرگش خود را صاحب مجلس بدانند رسمي است  سخت پليد كه در اين ديار تنها مي توان يافت  اين كه در هنگام داغ بودن اخبار در هنگام مرگ ناصر خان به سوي آتيلا بروند و بعد كه داغي هاي دلهاي مردمان جو زده اين ديار خنك شد اولين كارشان بيرون راندن آتيلا  از استقلال باشد تنها در اين ديار يافت مي شود اگر امروز فوتبال ما اين گونه اسير بي تعصبي و انرژي كم است دليلي جز اين ندارد كه جوان امروز مي بيند كه با پيش كسوتان چه مي كنند پيش كسوتاني كه يا در عزلت و تنهائي چون علي جباري و اكبر افتخاري و ... هستند و يا در هنگام حوادثي شوم برايشان چون حكايتهائي كه براي ناصر محمد خاني و علي اكبريان  و شاهين بياني و مجتبي محرمي و مهدي فنوني زاده و... به يادشان مي افتيم و يا چون فرهاد مجيدي اين گونه با آنها برخورد مي كنيم  در اين فوتبال پر نفرت كه قهر و خشم و ناكارائي حرف اول آن را مي زند به دنبال چه هستيم ؟ اين فوتبال چه زماني مي تواند طعم مهر را بچشد ؟ بايد ايرانپاك ها وجان ملكي ها و جاسميان ها و حجازي ها  و دهداري ها و ... بروند تا يادشان بيافتيم ؟ امروز امين منوچهري به فرهاد مجيدي چگونه بايد بنگرد ؟آيا او نبايد به اين انديشد كه عاقبت تعصب و غيرت و تلاش  اين گونه به هيچ انگاشته مي شود پس چه بهتر است كه دنبال پول بيشتر و تلاش كمتر و حفاظت بيشتر ساقها رفت ؟ اين كه مديري راحت مي گيرد كه  بزرگان رفتند كه اگر آنها نبودند غريبه هائي چون ايشان براي تصدي پست مدير عاملي اين باشگاه اين همه دست و پا نمي زدند چه دليل دارد ؟ فرهاد مجيدي شماره هفت در روز هفت و در ماه هفت رفت و آن همه غريبانه و با دلي پر درد از اين فوتبال رفت اما اين مسئله نبايد باعث افتخار مديراني باشد كه براي بدرقه بزرگاني كه آنها بر افتخارات آنها تكيه زده اند  فرهاد مجيدي رفت و فوتبال ايران بايد براي او آرزوي موفقيت و شادماني كرده و با كلامي يك نواو متحد و فارغ از هر رنگ و تعلقي بخاطر همه شادي هائي كه فرهاد به فوتبال ما داده است به او بگويند " فرهاد متشكريم "

تاريخ زيبا

" ملتي كه از تاريخ خود چيزي نمي دانند مجبور به تكرار آن هستند" ويل دورانت مورخ فرانسوي
 در يكي از شبهاي بي نظير برنامه 90 به تماشاي بخشي از تاريخ فوتبال ايران نشستيم هر چند كه در پاره اي ازاوقات وقايع روز فوتبال ايران هم به ميان برنامه سيري در تاريخ فوتبال ايران آمده و دل را به رنجش در مي آورد كه چه بر سر اين فوتبال ايران آمد ؟و چرا فوتبال ما اين گونه در دست غريبه ها است ؟ عادل فردوسي پور با بضاعتي در حد قابل قبول به مرور فوتبال ايران پرداخت البته كار او دور از اشكال هم نبود زيرا همه مي دانند براي دعوت از فوتباليستهاي دهه 40 فوتبال ايران گزينه هاي بهتري هم مي توانستند كه باشند  مرداني چون حسن آقا حبيبي و حشمت مهاجراني و اصغر شرفي و حسين كلاني و... يا همه مي دانستند در دهه 60 مرداني چون حاجيلو و بياني و درخشان و پنجعلي وچنگيز و عليدوستي و ... بسيار موجه تر از فرشاد پيوسي است كه عملا مربوط به دهه 70 از بعد درخشش بود اما بهر حال بيان بخشي از تاريخ فوتبال ايران توانست براي بسياري از ما جمله ويل دورانت  را تداعي كند به قصه هاي فردوسي پور گوش داديم و در لا به لاي آمارهاي او به تكراري هاي فوتبال رسيديم  كه  به بخشي از آنها مي پردازيم
1/ چهار نسل فوتبال ما در اين برنامه از عشق به فوتبال سخن گفتند از تلاش و سعي و عرق و تعصب سخن گفتند نمي دانيم چرا فكر مي كنيم وقتي كه پول وارد مقوله اي مي شود بايد تعصب به كناري رود در فوتبال جهان مسي و رونالدو و توتي و روني و كانتونا و گاتوزوو....ثروتمندو پرتعصب هستند اما در فوتبال ما همه چيز رنگ عوض كرده است زيرا تعصب زماني حاصل مي شود كه براي چيزي زحمتي كشيده باشي وقتي مديران فوتبال ما به يك باره به اين فوتبال آمده اند چگونه بايد دل بسوزانند و دل به كار دهند و دانش و تلاش كنند حكايت تعصب و دلسوزي براي مديران تازه به دوران رسيده فوتبال ما چون ارث هنگفتي است كه پدري سالها زحمت مي كشد و به فرزندانش مي دهد كه چندان به اهميت آن فكري نمي كنند
2/ نگاهي به آمارها مي كنيم 10 بازيكن برتر فوتبال ايران از بعد بازي و تعداد بازي به پس از انقلاب بر مي گردند آيا اين آمار نشان نمي دهد كه چگونه سالها دل به ستاره ها دلخوش كرديم و آنقدر از آنها استفاده كرديم تا شايد و روزي نسل جديدي به كار آيند ؟ اين آمارها نشان مي داد حلقه سازندگي چقدر گم شد در دهه هاي 60 و 70 و حالا ...
بازيكنان برتر تاريخ فوتبال ما از بعد بازي  دائي و نكونام و كريمي و باقري و استيلي و زرينچه و مهدوي كيا و كعبي و گل محمدي و عابد زاده بودند  نگاه به تركيب بياندازيد يك دروازه بان و يك مدافع آخر و سه مدافع راست و سه هافبك تدافعي و يك هافبك تهاجمي و يك سانتر فوروازد بيشترين بازي را براي ما كرده اند چرا فوتبال ما كمتر تداوم در دفاع چپ و هافبك چپ ... داشته است البته اگر با نسل دهه 50 ما آن معامله نمي شد شايد حجازي و پروين و روشن و... در اين آمارها جائي داشتند و يا اگر حكايت دهه 60 پيش نمي آيد شايد بزرگاني چون چنگيز و پنجعلي وبرادران بياني و حاجيلو و درخشان و عليدوستي جايگاه بهتري داشتند و يا اگر در دهه 40 فضاي فوتبال بزرگتر بود كلاني ها و بهزادي ها و علي جباري ها و جلال طالبي ها و... قصه هاي بهتري داشتند اما فوتبال ما هيچكدام مدافع چپ   و هافبك چپ ثابت در طي سالهاي پس از انقلاب به صورت دائمي نداشت مرداني چون محرمي و شاهرودي و ميناوند و نيكبخت  اگر زير نظر رايكوف ها و مهاجراني ها ... شايد چون آندرانيك اسكندريان و ... بودند اما نگاهي به آمارها بياندازيد درد نداشتن دفاع چپ يك درد تاريخي است كه چون به آن توجه نكرديم تكرار شده است
3/ بحث هاي فردوسي پور با حسن روشن و با پيوس و شاهرودي مقايسه كنيد با روشن حرفها فقط در جهت كلان اهداف بود و سخنان بر اساس رفاقت ها بود رايكوف از جوانها مي گفت كه سالها قهرمان آسيا بودند اما به قول فردوسي پور ما نسل هاي مغمومي داريم كه در رده اميد ناكامي تجربه كرده اند روشن از رفاقت مي گفت از دوستي ها مي گفت از دوستي با پروين و حجازي و ... اما پيوس از حرفهاي كرماني سخن گفت از بي نظمي ها و از محروميتها و از بي انضباطي ها مي گفت همين داستان شاهرودي با دائي و مايلي كهن داشت تفاوت بحثها فردوسي پور با روشن در مقايسه با پيوس و شاهرودي بخوبي مي توانست بگويد وقتي فرهنگ پايين آمد وقتي مديريت نازل شد وقتي اهداف گم شد وقتي غريبه ها به فوتبال آمدند بر سر فوتبال ما اين آمد كه حالا در پي پيروزي بر لبنان هستيم در حالي كه روشن از رئال مادريد و برزيل و فرانسه و... مي گفت
و قصه هاي فردوسي پور تلخ مي شد اگر نماينده نسل دهه 80 مي آمدند اگر از غريبگيها و از پول بي زبان از بي اخلاقي ها  مي گفتند و خوشحاليم كه قصه فردوسي پور در همان پايان دهه 70 تمام شد

عيبي يو خ دي

المپيك كه آمده است همه مهربان شده ايم گوئي باورمان شده است كه همه از يك آب و خاك هستيم حالا همه غم مي خوريم كه به چه دليل لب احسان لشگري خون آلود مي شود رگهاي گردنمان متورم مي شود غمگين مي شويم از اشكهاي عبدولي  با فرياد هاي احسان حدادي  فرياد مي زنيم دلمان مي لرزد كه رضا يزداني زانويش درد آلود است امروز براي ما همه جا ايران است از يزداني جويباري و لشگري قزويني و بهداد قائم شهري و حدادي تهراني ...
 اما در ميان همه اين شادي ها باز زمين لرزيد ابهر لرزيد آذربايجان لرزيد و دل ما هم لرزيد
 ديگر بايد از يادمان نرود كه " ياشاسين آذربايجان " مال همه ما است " همه بايد " تراختوري " بشويم همه بايد به فكر باشيم اگر براي پيروزي بهداد و حميد و اميد و ديگر بچه ها اشك شوق ريختيم براي آذربايجان هم اشك بريزيم تلاش كنيم نبايد آرام گيريم
آذربايجان لرزيد از ياد نبريم كه اين واقعه در تركيه چه فاجعه اي داشت در ارمنستان و هاييتي و حتي منجيل ما
آذربايجان ما را مي خواند و فوتبال و ديگر مردم هم بايد به عشق آذربايجان باشند علي دائي اردوي راه آهن را ترك كرده است فوتبال هم بايد به عشق آذربايجان باشد امروز و به مدد اين حس زيبائي كه  المپيك به همه ما داده است بايد به خودمان آئيم بايد به اين انديشه رويم كه ايراني هستيم بايد به ياد سعدي باشيم و بني آدم باشيم و اعضاي يك پيكر به خصوص اين كه پيكر ما ايران و ايراني است
 فوتبالي كه ميلياردها خرج كهكشاني ها مي كند بايد به فكر اين باشد كه براي كودكان و زنان و مردان آذربايجان ستاره باران كند
فوتبالي كه در جشن المپيك يك فراموش شده بود بايد حالا به كار بيايد بايد همه ما دست در دست هم بدهيم و به كمك بچه هاي برويم و دست نوازش بر سرشان بكشيم و بگوئيم " عيبي يوخ دي" اين اشكال ندارد اين هماهنگي بايد يك شعار ملي باشد بايد به ياد بم و منجيل بيافتيم كه چگونه همه يكي شديم بايد به ياد آقا تختي باشيم كه در بوئين زهرا چگونه خودش دست به كار شد و سرش را پايين در مقابل مهر مردم آورد اين روزها براي ما روزهاي كشتي است و فرياد ايران و افتخار به ايران همه جا است
 امروز زن و مرد و كودك و نوجوان ياد گرفته است كه كلينچ چيست و دعا مي كند براي ايران بيرون بيايد دلش مي خواهد بهداد كيلوهاي بيشتر بزند و احسان دورتر پرتاب كند عبدولي گريه نكند پس چرا بايد نگوئيد " ياشاسين آذربايجان " ؟ چرا نگويد " عيبي يوخ دي "؟ اين زنان و مردان نيازمند كمك هستند چيزي تا فصل سرماي آذربايجان نمانده است غريو شادي براي ايران ما بايد به گوش ابهر هم برسد بايد دست در دست هم دهيم بايد اين شادي را در اين ديار حفظ كنيم بايد اين شور ملي را كه ورزش براي ما ساخته است را اجر نهيم
آقايان بيائيد از فوتبال شروع كنيم اين فوتبالي كه مي گويند بي حد برايش خرج مي شود اين فوتبالي كه اين روزها چون طفيلي به آن مي نگرند كه چرا اين همه هزينه مي شود كه خفت ما را دهد خون به دل ما كند تخم نفاق و نفرت برايمان بكارد
 اين فوتبال و اين ستاره ها بايد افرادي باشند و ستاره ها را روشن كنند همه بايد " تراختوري" باشيم همه بايد "آذربايجاني " باشيم همه بايد " عيبي يوخ دي " را شعار دهيم اين لبخندي كه مال ايران و ايراني در اين دو هفته بود بايد ادامه پيدا كند اين عشق به ايران و ايراني را بايد در اين زلزله نشان دهيم بايد فوتبال طلايه دار باشد اين فوتبال كهكشاني بايد كهكشاني از مهر و عطوفت  را آغاز گر باشد  آقاياني كه در رقابتهاي نقل و انتقال اول بوديد حالا بايد براي آذربايجان بدويد بايد براي بچه هائي كه مي خواهند فوتبال را و ورزش را و ايران را پيام آور شادي آور خود بدانند بايد تلاش كنيد  بايد تلاش كنيم  ديگر استقلال و پرسپوليس و سپاهان و تراكتور سازي فرقي نمي كند بايد يكي شويم  بايد فصل نقل و انتقال محبت را ببريم

بدون شرح


نمي دانم تا به حال چند بار كاريكاتور و يا تصاويري و حتي فيلمهائي را ديده ايد كه با لفظ " بدون شرح " هزاران گفته را با مخاطبش منتقل مي كند اما امروز در ميانه تابستاني گرم كه نمي دانم از بهر خشم  و حسرت  و بالا رفتن فشار خون حاضل از آن اين گونه گرممان مي شود و يا اين كه به واقع گرممان است به اين فكر افتاديم كه چند جمله بدون شرح بنويسيم و قضاوت را بر عهده شما بگذاريم تا ببينيم حكايت " از ماست كه بر ماست " چقدر براي ما صادق است
به بازيهاي آسيائي گوانجو سال 2008 مي رويم جائي كه تيمهاي كره جنوبي و ژاپن با تيمهاي زير 21 سال و نه زير 23 سال خود شركت كردند اما تيم ما با خودش رحمتي و غلام رضائي ... را هم برد در آن مسابقات تيم ما چهارم شد به همان تيم زير 21 سال كره جنوبي باخت و خوب به ياد داريم كه تيمهاي ژاپن و كره شمالي و كره جنوبي از موفق ترين ها بودند مربي تيم ما غلام پيرواني بود و در كميته فني طلبكار بود امروزكره شمالي در المپيك بازي كرده است امارات با تيم بريتانيا مصاف سختي مي دهد و يك گل هم مي زند و كره جنوبي آنها را مي برد و به اتفاق ژاپن در نيمه نهائي المپيك است و ما تيم زير 22 سالي داريم كه در دست همان سر مربي است كه نمي دانست بازيكنش سه اخطاره است و مديران فوتبال ما همان هست و ...(بدون شرح 1)
امروز درد كره جنوبي و ژاپن در اين است كه به مدال المپيك برسند ديگر آنها چون سال 2002 نيستند كه همگان معتقد باشند ميزباني باعث درخشش آنها خصوصا كره جنوبي شده است و ما در گير اين هستيم كه كريمي به افطاري باشگاه نرفته است و قلعه نوعي با اهل كوفه مجادله دارد و كربكندي از بي پولي مي نالد و دبير منشوري مديرانش را محكوم مي كند و ما به اين علت كه امكانات نداريم به احتمال فراوان با كسري سهميه مواجه خواهيم شديم و...
امروز كره جنوبي و ژاپن با برخورداري از تيم جواني كه در المپيك دارند به فكر حضور موفق در جام جهاني 2014 برزيل هستند و ما هنوز در گروي اين مصيبت هستيم كه جام حذفي برگزار كنيم و يا خير و از ياد مي بريم در كره جنوبي و ژاپن هم بازيهاي  داخلي و بازيهاي انتخابي براي جام جهاني و حتي بازيهاي المپيك برگزار مي شود اما ما همواره بازيكن خسته و ليگ فرسايشي و زشت و پر از ناكارائي داريم و...(بدون شرح 2)

امروز امارات بازيكن ما را نمي گيرد زيرا در المپيك است و دل خوش به آن هستيم كه شايد قطري ها نظري به ما افكنند و لژيونر سابق ما در اسپانيا را بخرند و يا آن جوان دو رگكه رعناي آلماني را كه وقتي در آلمان بازي مي كرد به فوتبال ما آمد را به خود بگيرند و...(بدون شرح 3)

امروز درد ما اين است كه پول نداريم و اسپانسر نداريم و حق پخش تلويزيوني نداريم در محل تمرين و مسابقه امنيت جاني نداريم و حرف اضافي داريم و ادعا داريم و غرور كاذب داريم و فحش و ناسزا و دادگاه و محاكمه داريم  اما باز روياي جام جهاني و المپيك را مي بينيم و انتظار دريم كه امثال كي رش ومانوئل ‍ژوزه و اوليوييرا برايمان شاهكار كنند امروز در فوتبال دنيا هيچ كاره ايم آنگاه به قول نكونام  بايد از منسچتر يونايتد و چلسي سبقت بگيريم  در حاليكه حتي يك درصد از امكانات آنها را نداريم اما هديه بنز مدير عامل به عضو هييت مديره را داريم و...(بدون شرح 4)
 و حرفها زياد است و نتايج بي شماري مي توان از اين حرفها گرفت و اين كه چرا فكر مي كرديم وقتي ماهها آن تيم اميد را معطل سر مربي كرديم و سر انجام با امثال پيرواني و منصوريان مي خواستيم به المپيك برويم  و چرا هنوز با وجود حضور امارات و كره شمالي در المپيك و حضور ژاپن و كره جنوبي در نيمه نهائي اين همه ادعا داريم  و... آري حكايت بدون شرح زياد است اما بر عهده خودتان مي گذاريم تا بيانديشيم چند بار مي توانيد " از ماست كه بر ماست " را بر زبان بياوريد

درسالگرد فرمان مشروطيت

امروز در حالي اين مقاله را مي نگارم كه در سالگرد فرمان مشروطيت هستيم انقلاب مشروطيت كه از بزرگترين فرياد هاي عدالتخواهي ملت ايران در صد ساله اخير است  مشروطيت حكايت جماعتي را داشت كه هيچ چيز جز عدالت و تاسيس عدالتخانه نمي خواتسند همان عدالتخانه اي كه با خون بزرگاني به نام اولين مجلس شوراي ملي تاسيس و بعد ها با توپ لياخوف به خون رفت و...

امروز مي خواهم از عدالتخواهي در فوتبال بگويم از عدالتي كه نام ديگر آن حق است

حق براي فوتبال ما در اين سالها كجا بوده است ؟ امروز به ناحق حرفهاي زيادي گفته و اعمال زيادي در اين فوتبال انجام مي شود حقي كه فوتبال ضايع مي كند بي توجهي به افتخار ملي چون كيانوش رستمي است كه اولين مدال كاروان ما را مي آورد اما در روزنامه هاي ما خبري از او نيست در اين ورزش اين فوتبال چه ناحقي كرده است فوتبالي كه به مدد آقاياني كه هنوز بر مسند كار هستند بايد ناكام از حضور در المپيكي باشد كه تيمهاي امارات و كره شمالي را در آن حاضر مي بيند اما باز ادعا دارد سر مربي ناكامش و مديران ناكام ترش همچنان پابرجا هستند

 فوتبالي كه ناحق پول مي دهد و اين پول را به ناحق از جيب مردمي مي دهد كه براي آبرو داري همه كار مي كنند  فوتبالي كه مي بيند يك مهندس و دكتر و تحليل گر و پليس و دانشجو بايد درد ريال داشته باشد در حاليه فوتباليست بي هنرش به دلار پول مي گيرد و هيچ كاري جز رنج دادن به تماشاچيش ندارد

فوتبال به ناحق تماشاچي خود را آزار مي دهد او را به محل تمريني كه بي شباهت به پادگان نيست راه نمي دهد بي دليل او را محروم از ديدار مسابقه تيمش آن هم در آغاز فصل مي كند و باز به ناحق اين حكم را به يك باره مي شكند فوتبالي كه به ناحق به تماشاچي خود لقب " اهل كوفه " مي دهد و لابد خود را در حد بزرگترين ارزشهاي جهان اسلام يك سر مربي مي داند

فوتبال به ناحقي مشهور است آنجا كه روزنامه نگار را به عقده گشائي محكوم مي كند روزنامه نگاري كه از محروم ترين ها است هر چند در بين آنها شبه قلم به دست هم وجود دارند آنهائي كه به ناحق قلم زده و مصاحبه و ديدارهاي خيالي دارند

 اين فوتبال ناحقي مي كند وقتي نمي تواند چيزي جر نفرت را به فضاي ورزشگاه بدهد نفرتي كه باعث مي شود تماشاچي بغض كند و درد بكشد و از خود بپرسد بهر چه به دنبال اين جادوي سالهاي كودكي خود افتاده است

فوتبال ناحقي مي كند كه به دست صاحبانش نيست  و هر روز شاهد غريبه هائي در فوتبال هستيم كه مي آيند و نابود مي كنند و باز مي آيند و به قول خيام كسي نمي داند اين آمدن و رفتن بهر چه بود؟

فوتبال ناحقي مي كند كه زمين هاي خاكي اش را هم گرفتند به برج ساز ها دادند و حالا مدرسه فوتبالي دارد كه براي از ما بهتران طراحي مي شود همان مدارس فوتبالي كه  خيلي از آنها تا بيخ دندان در فساد و تباهي هستند

 فوتبال ناحقي مي كند كه فقط از پول مي گويد و هيچ كس لحظه اي به عشق سخن نمي راند همان عشقي كه سالها است درد به فوتبال داده است فوتبالي كه شاهد است هر روز تنها دلالها و آنهائي كه نفوذ مالي دارند در اين فوتبال حكم راني مي كنند

 فوتبال عدالت مي خواهد و به دنبال عدالتخواهي بايد باشد فوتبال مي تواند بزرگي كند و انسان ساز باشد و جامعه اي را بسازد و چه خوب است كه در سالروز مشروطيت به ياد فوتبال عدالتخواهي براي اين فوتبال را آرزو كنيم عدالتي كه مي تواند جامعه پر از نفرت و تفرقه و فساد را اندكي آرامش دهد فوتبال قهر از عدالتخواهي و حق كرده است و اي كاش هيچگاه چنين نباشد

اشكهاي فوتبال

چرا اين فوتبال اين همه غصه دارد

ياد شاعر شهر مي افتم كه مي گفت

كي اشكهاتو پاك مي كنه وقتي غصه داري ؟

و حالا حكايت فوتبال پر از غصه ما است فوتبالي كه همواره قرار بوده پيام آور شادي و نشاط باشد و نه غصه اما گويا اين حكايتها پاياني ندارد

هنوز چند روزي از بلواي انصراف تيم پرسپوليس از بازي در ماه رمضان نگذشته است كه حالا قرار است كه براي پخش مستقيم بازي هاي ليگ بلواي ديگري  برپا شود  شواهد نشان مي دهد كه قرار است حكايت  ديگري پر غصه براي فوتبال كشورمان و شايد بهتر بگوئيم براي عاشقان فوتبال اين ديار پيش آيد  شواهد نشان مي دهد كه فدراسيون فوتبال و سازمان صدا و سيما بر سر نحوه پخش بازيهاي به تفاهم نرسيده و شايد بازيها به صورت مستقيم پخش نخواهد شد اين كه چرا فدراسيون فوتبال مجبور به اين سخت گيري است كاملا روشن است زيرا بنا بر آئيين نامه حرفه اي كردن فوتبال و كسب در آمد براي ساختن تيمهاي حرفه اي باشگاهي  بايد كه حق پخش تلويزيوني بازيها تكليف روشني بگيرد و از اين رو فدراسيون فوتبال ديگر نمي تواند با لبخند هاي از نوع رئيسش همه موضوع را ختم به خير كند اما از سوي ديگر صدا و سيما كه رقيبي در سطح كشور براي خود نمي شناسد حاضر به تغيير عقيده نبوده و مي خواهد به حكايت تركمنچاي گونه خود ادامه دهد مي پرسيم در اين ميانه تكليف مردم و خصوصا جوانها چيست ؟ آن مرداني كه از دور ترين نقاط ايران براي ديدن يك تمرين تيم محبوبشان و مشاهده ستارگان ميلياردي رنج سفر را بر خود حمل مي كرد و با در بسته ورزشگاه مواجه مي شود چه اميدي براي اين فوتبال خواهد داشت ؟ و يا وقتي كه با كلي شوق و سرور چشم به اخبار روزنامه ها و صدا و سيما و سايتها دوخته تا بداند تيمش براي فصل جديد آماده مي شود اما به يك باره مي شنود كه مدير عامل باشگاه بي هيچ منطقي سخن از اين دارد كه مي خواهد 15 امتياز را فداي تصورات خودش از فوتبال و تعريف خاص آن نيست به دين و مذهب دارد آيا باز هم گرد فوتبال وورزش مي چر خد ؟ صدا و سيما كه سالي ميليارد ها هزينه جهت ساختن فيلم و سريال و وظيفه اي  كه با نام آن يعني دانشگاه  عجين شده است مشتاقانه مي كند چگونه به فوتبال دهان كجي مي كند ؟ صدا و سيمائي كه هزينه ساختن فيلم و سريال و احداث شبكه هاي جوان وورزش آن سر به فلك گذاشته به چه دليل مي خواهد دل مرد وزن و پير و جوان را بسوزاند و حق فوتبال را به فوتبال ندهد ؟ سالها شاهد انواع و اقسام معضلات اجتماعي چون اعتياد و بزهكاري و فساد  اخلاقي و... بوده و هستيم و شخص مدير عامل باشگاه پرسپوليس خود در لباس عامل اجراي قانون با معضلات بي شماري مواجه شده است اما باز به چه دليل بر خلاف فوتبال عمل مي كند صدا و سيما هم دغدغه هاي جامعه پر تنش و جوان ما را مي داند صدا و سيما مي داند كه ايران در مثلث طلائي مواد مخدر جهان قرار دارد و جوانان ما بهترين طعمه ها هستند اما باز بايد جواني كه عاشق فوتبال است را از فوتبال دور كند ؟اگر اين جوانان از فوتبال دل ببرند رو به سوي كدامين وادي خواهند نهاد ؟ اگر فوتبال را از اين جوانان بگيريد چه آينده اي براي آنها در سيل اتفاقها و آدمهاي عجيب مي افتد ؟چرا اين فوتبال اين همه غم ساز است ؟ چرا بايد فوتبال را تخريب كنيم ؟ اين تخريب ما را به كجا مي رساند ؟يادمان نرود كه بايد جذب حداكثري را در سر لوحه كار خود قرار دهيم و فوتبال يكي از آنها است فوتبال وسيله اي براي اتحاد ملي است فوتبال ابزاري براي شور و عشق وبالا بردن بهره وري ملي است فوتبال سازنده و توليد كننده است فوتبال پاك است و مي تواند انسان ساز و اخلاق ساز و آدمي با عرفان و ايمان متعالي بسازد فوتبال ما را چچون كلانتري اداره نكنيم فوتبال را محلي براي مقابله با دين و مذهب و آئيين مردم نشان ندهيم فوتبال بسي بيش از هزاران فيلم و سريال كاررائي مثبت دارد اشكهاي فوتبال را پاك كنيد و بدانيد كه وجود دارد كساني كه اشكهاي فوتبال را پاك مي كنند

آب را گل نكنيم

 

آب را گل نكنيم

شايد اين آب روان مي رود پاي سپيداري تا فرو شويد اندوه دلي

دست درويشي شايد نان خشكيده فروبرد در آب

سهراب سپهري

مي گويند كه سهرا ب سپهري از علاقمندان فوتبال بود و نامه معروف او به كيهان ورزشي اندكي پيش ز مرگش نگاشته شد كه چگونه قياس جالبي از حكايتهاي فوتبال حرفه اي كه در انگلستان ديده بود را نسبت به فوتبال ايراني بيان داشت اما حتي اگر سهراب را از اهالي فوتبال ندانيم شايد با توجه به بازي  ايران و ازبكستان ناخود آگاه ياد شعر سهراب بيافتيم براستي چرا در فصل نقل و انتقال اين گونه سعي در گل آلود كردن آب داريم ؟ سالها است كه در فصل نقل و انتقال شايعه و بالا بردن دستمزدها باعث شد كه همه حكايت سر چشمه را از ياد ببريم و چنين است كه جوانگرائي را به فراموشي سپرديم و فوتبال ما آنقدر روز مرگي ستارگان محدودي غرق شد كه امروز شاهديم آب گل آلود نان درويش را هم آلوده مي سازد فوتبال ما سازندگي را از ياد برده كه در بازي با ازبكستان پژمان نوري را در قالب يك مدافع چپ مي بينيم و به ياد مي آوريم روزگاري در پرسپوليس قطبي از سر ناچاري نوري در اين پست بازي مي كرد اما در تيم ملي چرا بايد اين گونه باشد ؟ قبل از نوري هم مهرداد پولادي بود كه اصولا يك هافبك مياني است و قبل از او هم احسان حاج صفي در اين پست بازي مي كرد قبل از حاج صفي هم كه يك هافبك چپ بود ستار زارع بود كه او هم يك هافبك چپ بود و قبل از آن هم نصرتي و فريدون زندي و ... و مي بينيم سالها است كه دفاع چپ نداريم زيرا از سر چشمه گل آلود بوده و هيچ كس حتي كي رش هم نتوانست براي فوتبال ايران پس از 14 ماه حضورش يك مدافع چپ كلاسيك بيابد در سوي ديگر ماهيني است او يك مدافع راست كه اين روزها براي سپاهان وپرسپوليس ناز مي كند اما معيار بين المللي بودن او  را هم ديديم سيد جلال حسيني كه در ليگ ايران سپاهان و تراكتور سازي و پرسپوليس و استقلال بر سر او دعوا دارند هنوز تنها زير توپ مي زند و هيچ نشاني از بازي سازي ندارد سيد مهدي رحمتي كه شير تاشكند به او لقب دادند عالي بود اما هرگاه كرنري و سانتري از جناحين مي آيد باز دل ما مي لرزد جباري را بنگريد او كه تمرين را تحريم مي كند و هر سال در فصل نقل و انتقالها كلي ناز مي كند در بازي ملي كجا توانسته جباري 7 سال پيش در ژاپن را كه زيدان آسيائي لقبش دادنتد را اجرا كند تيموريان همان هافبك بولتن و فولام است ؟ او منتهي آرزويش اين است كه به ليگ قطر برود ابراهيمي پديده ليگ ما نمي تواند يك نيمه ملي دوام آورد و چون كار زيادي با او نشده بايد جايش را به خسرو حيدري دهد كه به نظر مي آيد حالا حالاها در تيم ملي باشد در خط حمله علي كريمي است طنزي را خياباني در ميان همه سخنان عجيبش گفت و آن  حكايت حضور ده ساله كريمي در تيم ملي است كريمي مسن هنوز هم ستاره تيم ملي است و تيم ملي مجبور مي شود دو جوان ناكام چون حاج صفي و ابراهيمي و يك نام بزرگ داخلي چون جباري را عوض كند اما توان تعويض كريمي را ندارد براستي چه بر سر فوتبال ما آمده است ؟ تيم ما بازي با ازبكستان را برد و شايد هم به جام جهاني برود اما هيچ نشاني از يك تيم بين المللي ندارد هنوزشاهديم علي كريمي در اين سن و سال براي ديگران كركري مي خواند و اين در حالي است كه ازبكستان با تعويض سر مربي خود مي گويد كه در پي اصل و نه حاشيه هستند ازبكستان كه تيم نصف و نيمه اش ما را آنقدر زجر داد به فكر اصل است و ما در حاشيه هستيم و مي بينيم كه هنوز در تيم ملي نكونامي داريم كه اصلا شباهتي به بازيكني ندارد كه در بهترين ليگ دنيا بازي مي كند نكونام به سالهاي پايان فوتبالش نزديك مي شود اما او در تيم ملي چقدر پيشرفت نسبت به نكونام  بازيهاي آسيائي 2004 نشان مي دهد ؟ به سهراب بر مي گرديم و باز از زبان  او مي گوئيم

كوچه باغش پر موسيقي باد

مردمان سر رود آب را مي فهمند

گل نكردنش ما نيز آب را گل نكنيم

ما براي آينده چه كاري براي رودخانه   فوتبال ايراني مي كنيم ؟ رودخانه اي كه جواناني ندارد كه اگر هم داشته باشد و كي رش هم مراقب آنها چيزي بهتر از پولادي و ابراهيمي و ماهيني و حاج صفي نشان نمي دهند رودخانه اي كه بزرگانش جباري و سيد جلال و تيموريان شده اند رودخانه اي كه باز هم در اين هفتاد و اندي ميليون يك دفاع چپ نمي تواند يابد  براستي چرا بايد گله از حضور دو رگه ها بكنيم ؟شايد بهترين راه جاي ساختن باغ فوتبال ايراني همان استفاده بهينه از گلخانه اي باشد كه فوتباليستهاي دور رگه اي چون دژاگه و... نصيب ما كردند افسوس

تورج عاطف

مديريت بحران ساز و مديريت بحران زا

در علم مديريت با واژه اي به نام  مديريت بحران ((crisis managementآشنا مي شويم كه اساس آن  حل بحران پيش آمده و شايد شاه بيت علم مديريت در زماني رخ مي دهد كه بحرانهائي  ومدير قابل به حل آن شده  به وجود آيد اما به نظر مي آيد در مديريت آن هم از نوع مديريت فوتبالفارسي بايد اصطلاح مديريت در بحران(management in crisis)را تكرار كرده و به آن  اذعان داشت كه فوتبال و شايد ورزش ايران توانسته است چنين مديريتي را ابداع كند در ورزش ما و خصوصا فوتبال ساده ترين مسائل را مي توان تبديل به بحران نمود و باعث مشكلات شد  خوب بخاطر داريم طرح 27 ساله ها  كه باعث شد بهترين بازيكنان ايران نظير زنده ياد ناصر حجازي در هنگام چنين طرح بحران آفريني از تيم ملي محروم شوند يكي از آنها بود اختلافت علي آبادي و دادكان نمونه ديگري از اين نوع مديريت بود كه باعث شد فوتبال ما تعليق شود و بعد از آن حكايت كاشاني و دائي را بخاطر داريم كه چگونه  حبيب كاشاني بي دليل بحراني به نام علي دائي را ساخت و خود و استيلي در آن غرق شدند و هيچكس نپرسيد به چه دليل خيلي آسان و راحت به علي دائي نگفتند كه حاضر نيستند قرار داد او را تمديد كند و از راه هاي عجيب استيلي را بر پست سر مربيگري تيم پرسپوليس گذاشتند و اين بلا ي ليگ يازدهم را بر سر او و تيم پرسپوليس و بي نوا طرفدارانش آوردند  حالا به نظر مي رسد كه قصه اي شبيه آن در استقلال شكل گرفته است رسولي نژاد مردي كه اين روزها به مدد فوتبال رئيس هييت مديره استقلال و مشهور شد  به ناگهان كادر فني قبلي استقلال را از كار بركنار مي كنند و اين در حالي است كه مديرعامل باشگاه براي دلجوئي و سخنان و حمايت  بيشتر از خود و بدهي هاي استقلال  وزير ورزش را در سفر به تركيه همراهي كرده است و همه مي دانند عزل و نصب سر مربي باشگاه بر عهده مدير عامل است اما مديريت بحران آفرين به گفته ها به خانه سر مربي  آينده يعني امير قلعه نوعي جهت مهماني شام مي رود و بعد به ناگهان كادر قبلي از كار بركنار و امير قلعه نوعي به اين پست گمارده مي شود شايد استيلي و امير قلعه نوعي از باب محبوبيت در نزد طرفداران و مظلومي و دائي از ديدگاه بركناري غير اصولي خيلي نزديك هم نباشند اما شباهتهاي نحوه مديريت فوتبال فارسي رسول نژاد و كاشاني و  كفاشيان و علي آبادي ... بي نهايت شبيه به همديگر است يعني آنها يك اتفاق ساده يعني  تمديد قرار داد يك سر مربي را تبديل به بحراني به نام انتخاب سر مربي  لابي ها مي كنند خوب بخاطر داريم كه خود امير قلعه نوعي به همراه افشين قطبي به گونه اي قرباني اين طرز برخورد در هنگام انتخاب سر مربيگري علي دائي  در تيم ملي شده اند اما حالا كه باد به پرچم قلعه نوعي مي وزد او دقيقا همين كار را تكرار مي كند
 مي پرسيم چرا پرويز مطلومي به دفتر هييت مديره دعوت مي شود و هيچ ليست بازيكن و برنامه اي از او گرفته نمي شود اما  گروه ائتلاف بر عليه فتح الله زاده به خانه قلعه نوعي رفته و نمك گير او مي شوند ؟
مي پرسيم فتح الله زاده بايد اين انتخاب قبول كرده و به حضور خودش در استقلال به عنوان يك مهره سوخته و چرخ پنجم و كسي كه شان او را بعنوان مدير عامل استقلال  پايين آورده اند  همچنان ادامه دهد و سر انجام هم  آنقدر كم رنگ شود تا بي رنگش كنند و يا اين كه امروز از پست مدير عاملي باشگاه استقلال استعفا دهد؟ و بعد حكايت دائي گفتن  در هنگام سر مربيگري استيلي با  حكايت فتح الله  زاده در هنگام نتيجه نگرفتن استقلال در فصل آتي تكرار شود  براستي  اين چه نحوه مديريت و انتخاب سر مربي است ؟ چرا بايد با پنهان كاري و محرمانه نمودن امور ساده اي  را تبديل به بحران كرد ؟ استقلال نيازي به اين نحوه انتخاب مربي نداشته است  اين كه مظلومي را عوض مي كنند و بعد اعلام مي شود كف انتظارات ما كسب  يك جام است و مظلومي اين عمل را انجام داده ولي با اين همه اين گونه كنار گذاشته مي شود نمونه ديگري از مديريت بحران ساز بجاي بحران زا است  استقلال فصل نقل و انتقال را با مشكل آغاز خواهد كرد مرداني چون  جباري و رحمتي و مجيدي ( در صورت بازگشت ) به احتمال زياد با قلعه نوعي مشكل خواهند داشت و از سوي ديگر گروهي از خوزستاني ها نظير ميداوودي و حمودي  از گروهي هستند كه عقد اخوتي با مظلومي داشته اند نمي دانيم به چه دليل قلعه نوعي بايد اين گونه به استقلال بازگردد؟ او مي توانست بسيار منطقي تر عمل كند و اين كه با لحني پر منت بگويد بخاطر طرفداران استقلال به اين تيم " نه" نگفتم از عجايب روزگاري است كه مردي چون قلعه نوعي را فرصتي براي ابراز وجود و رشد داد و سه سال هم مهلت نصيبش كرد و حالا مي بينيد كه با منت و غرور به اين تيم مردمي تفخر مي فروشد در هرحال معتقديم اين نحوه انتخاب سر مربي براي استقلال جدا از نام قلعه نوعي چندان به نفع استقلال نيست اما مديريت در بحران عادتي بس مذموم در ديار ما است و همواره قرار است تكرار شود  افسوس
تورج عاطف

حكايت هاي دادكان

 مي گويند روزي كه تزار روسيه توسط انقلاب بلشويكها از مسند قدرت كنار رفت و رومانف به همراه دختران و پسر و همسرش در سيبري به طرز مرموزي كشته شدند و دولت كمونيستي بر اتحاد جماهير شوروي استيلا پيدا كرد فرهنگ عجيبي در  اين ديار وجود بوجود آمد  و چنين  بود كه هر گاه انتقادي از حكومت جديد مي شد بلافاصله منتقد با اين سوال مواجه مي شد كه پس تزار خوب بود ؟ در حاليكه اين دو مقوله كاملا از همديگر جدا بودند حالا حكايتهاي ما و محمد دادكان و فدراسيون كفاشيان چنين است  

از دير باز گفته اند اگر مي خواهي زبان انتقاد را به نرمي سوق دهي بهترين كار اين است كه به گوينده مسئوليتي دهي كه در مقام مسئوليت منتقد تبديل به مداح از خويشتن مي شود  محمد دادكان را همه مي شناسيم او مردي بود كه دقيقا همين مسير را طي كرد او نخست به فدراسيون صفائي فراهاني ايراد گرفت تا اين كه سر انجام خودش به اين فدراسيون ملحق شد و بعد هم در ادامه و آن روزهائي كه صفائي فراهاني به قول خودش فوتبال را به نامادري سپرد مرد اول فوتبال ايران شد حضور او در پست فدراسيون فوتبال حكايت هاي جالبي  داشت و منتقد ديروز هيچگاه حاضر نشد كه انتقادي بشنود او در گام اول تحت لواي اين كه تيم هاي ملي بايد به مربيان ايراني و البته از نوع حرف شنو واگذار شود حاضر نشد نازهاي برانكو ايوانكوويچ سر مربي كه با تيم ملي اميد ما قهرمان بازيهاي آسيائي  كره جنوبي شده بود را بخرد و خيلي راحت تيم را به همايون شاهرخي سپرد كه او هم سر پر ز عناد با منتقدين خود داشت شاهرخي با تيم ملي ما به شاهكاري چون باخت به تيم يك هفته تشكيل شده عراق رسيد و چنين بود كه سازمان تربيت بدني به دنبال برانكو رفت و با سر كيسه خرج كردن بيشتر او را به تيم ملي برگرداند برانكو با تيم ملي ايران در مسابقات جام ملتهاي آسيا 2004 شركت كرد در همان بازيها شاهد بوديم كه رحمان رضائي و بداوي در مقابل ديدگان ميليونها بيننده چگونه با هم رفتار كردند و زمين فوتبال را به رنگ يك نزاع خياباني در آوردند  اما دادكان  كه اين روزها از بازيكن سالاري انتقاد مي كند  آن روزها سكوت كرد و بعد ها هم شاهد بوديم كه در همان چين چگونه قصد داشت كه خبرنگاران را به تهران بفرستد زيرا معتقد بود در كار تيم مشكلاتي ايجاد مي كندد دادكان خيلي راحت  با تيم ملي به جام جهاني رفت زيرا رقيباني آسان داشتيم و زمان براي انتخاب مربي هدر نداديم و در پروسه آماده سازي تيم براي جام جهاني اشكالاتي زيادي داشت او امروز از اتلاف پول و سرمايه سخن مي گويد و بي هوده هم نمي گويد اما مگر خودش با  اصرار و ابرام و پافشاري براي حضور امثال برانكو و شاهرخي سرمايه اي چون حضور در جام جهاني را به آساني هدر نداد ؟  و همه خبر داريم قرار دادي كه فدراسيون او با برانكو در مورد پاداش به او تنظيم شده بود چه غرامتي داشت دادكان مي گويد لغو قانون ممنوعيت دروازه بان خارجي  غير ملي است و كساني كه به اين قانون علاقه دارند ملي فكر نمي كنند اما نمي گويد خود او كه با دو مربي دروازه بانها يعني فخر الدين بگوويچ و احمد سجادي دروازه باني چون ميرزاپور را به آلمان برد تا چه حد ملي فكر مي كرد ؟ و اصولا اين چگونه ريخت و پاشي است كه در زمان او اشكالي نداشته اما حالا تنها بايد ديده شود  خوب بخاطر داريم در همان زمان مجيد جلالي نامه سر گشاده اي در مورد عدم حضور مربيان كار بلد فرنگي  در كشور خطاب به نهاد رياست جمهوري نگاشت اما محمد دادكان حتي حاضر نشد كه در  اين باره سخني بگويد محمد دادكان در آلمان  از كار بركنار شد و همان مسئله باعث شد كه دادكان همواره مظلوم باشد اين حكايت را قبول داريم كه فدراسيون كفاشيان ناهنجاريهاي مديريتي زيادي را داشته است و در زمان اين  فدراسيون فوتبال ما با افت وحشتناكي رو به رو شده است اما مي پرسيم آيا با توجه به اين مسئله بايد نقص هاي دادكان را نديده بگيريم و او را هميشه در چهره يك طلبكار نظاره كنيم ؟آيا در زمان دادكان و با توجه به نرخ تورم آن روزگار قراردادهاي مناسبي با برانكو و فخر الدين بگوويچ  منعقد گرديد ؟آيا در آن روزگار بازيكنان تيمهاي باشگاهي قرار دادهائي با توجه به نرخ تورم آن روزگار بسيار متفاوت به امروز منعقد مي كردند ؟آيا حالا كه سخن از حضور مردان غير فوتبالي در اين فوتبال مي شود چرا در زمان خود محمد دادكان  مرداني چون عليپور به فوتبال ما وارد شدند ؟محمد دادكان از تيمهاي پايه مي گويد مگر در زمان او تيم ملي اميد به محمد مايلي كهن داده نشد ؟ امروز سخن از دروازه بان خارجي و حق دلالي  زا از زبان محمد دادكان مي شنويم و از او مي پرسيم چرا فخر الدين بگوويچ  به تيم ملي تحميل شد ؟چرا در زمان او برادر همين برانكو ايوانكوويچ به برق شيراز رفت و هيچ صداي اعتراضي از ايشان بلند نشد ؟ نمي گوئيم فدراسيون كفاشيان موفق بوده و ناكاررائي نداشته اما آيا در زمان دادكان فوتبال ايران گلستان بود ؟دادكان خود مسئوليت قبول نمي كند اما در طي اين سالها تنها از مديران سياسي سخن گفته كه خود او هم به كرات با آنها ارتباط داشت مي پرسيم شما چگونه هزينه هائي كه براي تدارك تيم ملي صرف مي شد را در گروي عناد و ستيزه جوئي براي ابقاي برانكو ايوانكوويچ قرار داديد ؟نمي گوئيم كفاشيان ها و عزيز محمدي ها و مهدي تاج ها در اين  سالها خوب بوده اند اما اين دليل نمي شود كه مخالفت با  عملكرد اين فدراسيون بگويد در زمان دادكان همه چيز عالي بود و حكايت تزار و بلشويكها را به صورت انتزاعي و اين بار در فوتبال ايران تكرار كرد

از فيليپو ياد بگيريم

خيلي چيزها را از فوتبال جهان نمي دانيم ما اطلاع نداريم كه مديريت  و برنامه ريزي و هدايت مالي و اداري و فني و سرمايه گزاري  چيست ما خبر نداريم كه در انتخابات  اگر دامنه وسيع تر باشد افكار بيشتري را خواهيم داشت و اين افكار بيشتر مي تواند  دامنه راي دهندگان را افزون و در نتيجه  تعداد بيشتري به فدراسيون فوتبال  اعتقاد پيدا كنند و چنين نيست كه در كشور ما سه گزينه باشند كه دو گزينه از همان فدراسيون قبلي كه كارنامه ضعيف داشته  و يكي هم  كه كارنامه نه چندان خوبي دارد تازه مي گويند سوگولي وزارت ورزش است اما در تركيه 21 نفر براي حضور در  فدراسيون فوتبال رقابت مي كنند ما نمي دانيم چگونه فوتبال پول ساز داشته باشيم نمي دانيم چگونه فوتبال با اخلاق داشته باشيم نمي دانيم كه چگونه از امثال بلاژويچ و كي رش و ايويچ و استانكو پابلوكوويچ و دنيزلي  استفاده كنيم نمي دانيم كه در فوتبالي كه  اين همه بر پايه احساسات است نمي توان امير قلعه نوعي را سر مربي تيم پرسپوليس كرد  زيرا ملتي كه اين همه احساسات كاذب دارند  نمي توانند بپذيرند كه  مثلا چون ايتاليا لئو ناردو بازيكن ميلاني سر مربي اينتر شود و يا كاپلو كه در  ميلان بوده مي تواند در اينتر سر مربي باشد و  يا دنيزلي باشد كه در هر سه تيم معروف تركيه سر مربيگري كرده است يا مورينيو كه در مكتب بارسا رشد كرده مي تواند در رئال مادريد مربيگري كند  آري در فوتبال ما همه چيز احساسات است اما همين احساسات ما هم از نوع زود گذر و نه چندان منطقي است  يك نمونه از اين نوع احساسات را در دربي 74 ديديم كه تماشاچي پرسپوليس چقدر راحت در دقيقه 70 تيمش را  رها مي كند نمونه ديگر را در بازي  تيم ملي با ايرلند ديديدم كه چقدر راحت  شانس مسلم حضور در جام جهاني را از دست داديم اما چه خوب است كه ياد بگيريم كه در فوتبال جهان چه رخ مي دهد

 فيليپو يك پسر 9 ساله ايتاليائي است كه طرفدار تيم اينتر است او در اين فصل خيلي غمگين است و به همين دليل در بازي آخر اينتر  دست نوشته اي به استاديوم مي برد كه روي آن نوشته شده است " لطفا ببريد تا ديگر مرا در مدرسه مسخره نكنند " باشگاه  اينتر ميلان هم كه چنين حادثه اي  را متوجه مي شود از اين هوادار خردسال خود دعوت مي كند كه به باشگاه بيايد از او عذر خواهي مي كند حتي زانتي پيراهن خود را به او هديه مي دهد  نگاهي به اين رفتار اجتماعي حرفه اي ها بياندازيد   براستي چه تفاوتهائي با آنها ما داريم اختلافهائي كه نه ربطي به استاديوم غول آساي جوزپه متزا با  استاديوم  هاي ايران دارد و نه به مديريت موراتي با امثال مديران ما بلكه يك رفتار اجتماعي را به تصوير مي كشد بايد بگويم مشكل بزرگ  بسياري از عقب ماندگي ما در عدم ارتباط با مقوله هاي اجتماعي و فرهنگي است تماشاچي ما در دقيقه 70 استاديوم را ترك مي كند و يا خيلي راحت استيلي و دائي را كه قبلا برايش نواي حيا كن و رها كن سر داده را بر سر دنيزلي مي كوبد  تماشاچي ما يادش مي رود تيم ملي و استقلال و تراكتور سازي و نفت آبادان و ملوان و مس  و سپاهان و ذوب آهن ... را تا آخر تشويق كند و خيلي راحت به بدترين وجهي اعتراض مي كند تماشاچي ما نمي تواند ميزان عشق و علاقه خود را به طرز صحيح انتقال دهد و از سوي ديگر مديريت ها را ببينيد امروز كه حرف و حديث در مورد انتخابات فدراسيون فوتبال است وزير ورزش خيلي راحت مسئله را سياسي مي كند و سخن از فتنه و توطئه خارجي مي كند و يا مدير قرمز و آبي و زرد و ... به خودش اين تكان را نمي دهد كه از مردم عذر خواهي كند مدير آبي ها  تا به جال در مورد فروش مجيدي چند بار عذر خواهي كرده  است ؟ او در مورد انتقال  جاسم كرار ووليد علي چه توضيحي داده است ؟ مدير اسبق سرخها چند بار آمد و رسما از تماشاچي عذر خواست آيا غير از اين بود كه تا اوضاع نامساعد مي شد تمرين هاي تيم را بدون حضور تماشاچي برگزار مي كرد ؟ سر مربي اسبق سرخها چند بار به تماشاچي توهين كرد و خواستار عدم حضور آنها در ورزشگاه شد ؟ و ... مي بينيد ما كجا و چرا آنها به آنجا رسيده اند از دير باز در  اين سرزمين اهورائي سه پند مشهور را داشته ايم پندار نيك و كردار نيك و گفتار نيك كه قرار بوده سر لوحه كار ما قرار گيرد براستي چند بار به آن عمل كرديم ؟ آيا فيليپو 9 ساله به همه ما درس ادب و متانت و عشق به تيم را ياد نداده است ؟ او فحاشي كرد و يا نداي حيا كن و رها كن سر داد؟ او لقب بي غيرت  به بازيكن محبوبش داد؟ او با ادب آمد و به تيمش انگيزه داد او وفاداري كرد و تحقير شد اما وفادار بود او علي رغم باختهاي تيمش باز اميد داشت و به آنها گفت ببريد چون او مي دانست كه شايستگي برد را دارند اما ما اين گونه عمل كرديم ؟ چند بار خود ما به تيم ملي پشت كرديم ؟ و كلمه عذر خواهي چه گوهر گران بهائي است آيا امثال كفاشيان و عزيز محمدي بجاي ثبت نام در انتخابات فدراسيون نبايد نخست عذرخواهي و متانت و ادب را از مديران اينتر ياد مي گرفتند ؟ بگذريم فاصله ما بسيار است  و ندا همان آواي ديرين يار دبستاني ما است

دشت بي فرهنگي ما  هرزه تمام علفهاش / خوب اگر خوب, بد اگر بد مرده دلهاي آدمهاش

دست من و تو بايد اين پرده ها را پاره كند/ كي مي تواند جز من و تو درد ما را چاره كند

آري در د ما را تنها ما مي تواند چاره كند كه اين دشت بي فرهنگي پر از علفهاي هرزاست

اي كاش لبخند فردوسي پور گونه ديگر بود

كمتر سعي مي كند برنامه 90 را نگاه كنم  زيرا جز درد و خشم و حسرت چيزي برايم نمي آورد سالها طرفدار برنامه عادل فردوسي پور  بودم اما به مرور زمان و با عبور از سالها نوع برنامه هر دم تلخ تر شد و ناراحتي ها و نا اميدي ها و زشتي فوتبال ما هر روز پررنگ تر مي شد  البته مقصر عادل فردوسي پور نبود وقتي در فوتبال ما  شاهديم آدمي چون عابد زاده كه در اين فوتبال به همه چيز رسيده و آن روحيه خونسرد  را دارد به يك باره  مي گويد كه از فوتبال ايران نفرت دارم بايد خود بخوانيم حديث مفصل از اين مجمل

باري بي خوابي يك شب سرد در اولين روز در آخرين ماه زمستان و سال باعث شد كه بار ديگر به ياد سالهاي دور به نظاره برنامه عادل بنشينيم و بار ديگر افسوس بخورم كه در اين فوتبال چه اتفاقي افتاده كه اين همه سركوب و سرازيري و نشيب و حقارت و شكست وجود دارد؟ نگاهي به داوري ها مي كنيم به نحوه مديريت استاديوم ها به رفتاري كه با تماشاچي و عكاس ورزشي مي شود با  تماشاچي كه مي داند كه انتقال تيمها به شهرشان يك بازي سياسي است و در اين ميان مسابقه بهترين گل عادل درد ناك ترين بود  صحنه هائي از 5 گل برتر را نشان مي داد و قرار بود كه تماشاچيان به اين گلها راي بدهند نكته هاي تلخ اين انتخاب ها در اين بود كه از اين 5 گزينه سه تا آن خارجي بود يعني سه بازيكن خارجي تازه آمده به ليگ ما از تراكتور سازي و سپاهان و نفت آبادان 60% گزينه ها را پر كرده بودند اما اين همه ماجرا نبود زيرا دو گزينه ديگر يكي فريدون زندي بود كه او هم به نوعي خارجي محسوب مي شود و دوران رشد و يادگيري فوتبالش در ايران نبوده و از تيم سقوط كرده استيل آذين به استقلال پيوست و  اگر كرار جاسم و مجيدي در تيم بودند شايد هنوز روي نيمكت جا خوش مي كرد و گزينه آخر رجب زاده بازيكني است كه در آستانه باز نشستگي است و هر فصل در يك تيم بازي مي كند و بقيه ليگ ما هيچ بود ؟ اما بي انصاف نباشيم بقيه ليگ هم چندان هيچ نبود و شاهد بوديم كه چگونه اعلام شد دو بازيكن موثر دربي 73 از آبي ها و بازيكني كه پرسپوليسي ها براي در خدمت در آوردنش چه فلاكتي كشيده تا فقط در ليگ قهرمانان آسيا بازي كند او هم نيامده دو پينگ در آمده است براستي نبايد تاسف بخوريم كه اخبار برتر فوتبالي ما از آن خارجي ها باشد و دردانه هاي فوتبال ما تنها دست گل به آب دهند ؟آيا كسي شب گذشته پرسيد  اين فرنگي ها چه برتري نسبت به بازيكنان ما داشته اند كه اينقدر خوب در ليگ ما مي درخشند و آن وقت ما دلخوش به اين هستيم كه مجيدي در الغرافه بالاخره گل زده است ؟ چرا آقاي گل فوتبال ما يك خارجي  است ؟ شايد گفته شود در بسياري از ليگ ها چنين است اما همه مي دانيم اگر رونالدو در اسپانيا آقاي گل است همه انتظار دارند سرمايه گزاري و تيمي چون رئال مادريد از او يك آقاي گل بسازد  اما بازيكن آفريقائي نفت آبادان و خود اين تيم اين گونه است ؟آيا او قيمتي چندين برابر پيدا نكرده است ؟ در همين نفت آبادان دهداري ها  و برزگري و قاسمپور ها و فيروزي ها  بودند براستي بر سر آنها چه آمد ؟فوتبال ما  تنها يك روز از اتحاد قرمز و آبي ها شاهد بود كه حالا حكايت دوپينگ باعث مي شود بار ديگر اين جو بر هم بخورد و باز شعار و طعنه و توهين و افترا را به هم بزنند  براستي چگونه است كه براي دوپينگ  سخت گيري نمي كنند اما نصرتي و شيث تا مرز  خداحافظي ابدي از فوتبال مي روند اشتباه نكنيد معتقدم رفتار شيث و نصرتي بسيار زننده بود اما در فوتبال دنيا براي امتناع از آزمايش و يا خود دوپينگ مرداني چون فرديناند و مارادو نا و آدرين موتو  آن گونه محروم مي شوند اما در فوتبال ما چون حكايت دادگاه 3000 ميلياردي باز به حروف ابجد متوسل مي شويم ؟ از كميته دوپينگ مي پرسيم اگر  اين بازيكنان دو پينگ كرده اند پس چرا با حروف ابجد آنها معرفي مي شوند ؟ آخر تا به كي بايد فساد لا پوشاني شود  و اين كل ماجرا نبود در عرصه ثبت نام براي فدراسيون فوتبال هم شاهد بوديم كه چگونه بوي ناخوشايند  تبعيض وجود دارد و كساني مي آيند  و نايب رئيس انتخاب نمي كنند اما ثبت نام مي شوند و كساني ديگر چون مايلي كهن  سرش به سقف كوبيده مي شود شايد خيلي ها از جمله خود من اذعان داشته باشند كه محمد مايلي كهن شايستگي مديريت را ندارد اما به طور قطع او از امثال عزيزمحمدي و علي كفاشيان  كه 4 سال ننگين براي فوتبال ما ساخته اند شايسته تر است  ولي بايد به گفته دادكان اشاره داشت كه اين ها براي خدمت به اينجا نيامده و به قول آن بيت قديمي كه مي گويد

 تكيه بر پست و رياست مي كنند / با خود هم سياست مي كنند

اين هم  ديگر تلخ نامه برنامه عادل بود برنامه اي كه نشان داد  اين فوتبال بد گونه تلخ است و اين تلخي نمي گذارد كه بار ديگر آرزو كنم كه برنامه 90 و به مجريگري و تهيه كنندگي  همكار قديميم در روزنامه ابرار ورزشي  را بار ديگر ببينم اي كاش لبخند طعنه آميز عادل روزي به تبسمي از رضايت مديريت و برنامه ريزي و سرمايه گزاري در اين فوتبال  تبديل شود اما بعيد مي دانيم و اين قصه ادامه دارد