دربي با فن كلينچ

سالها پيش كشتي ورزشي همراه با تكنيك و قدرت و زيبائي بود و در سه وقت سه دقيقه اي انجام مي شد اما به مرور حكايت هاي آن عوض شد دستهاي غير كشتي هائي چون مارتيني باعث شد كه كشتي امروز قصه كسل كننده اي داشته و كمتر شاهد فنون زيبا در آن باشيم و بيشتر كشتي گيران مشغول هل دادن همديگر هستند و كشتي ها بيشتر شبيه كشتي سنتي ژاپني ها شده است كه دو كشتي گير با وزن هاي سنگين سعي در هل دادن همديگر دارد اين قضيه هل دادن هاي كشتي هم نتوانست گره هاي كور آن را باز كند و بيشتر كشتي گيران با قرعه كلينچ رو به رو شده و به زور قوانين مجبور مي شوند پاي خود را در اختيار حريف قرار دهند تا بلكه گره كشتي باز شود اما اين مسائل چه ربطي به فوتبال نويسي دارد ؟

به نظر مي رسد كه دربي هاي قرمز و آبي هم بي شباهت به اين حكايت كشتي گير ها نيست و حالا نبرد قرمز و آبي چمن سبز هم بايد با قرمز و آبي تشك زرد مقايسه شود در دربي 76 چه چيزي جز هل دادن هاي بي حاصل بوديم ؟ چند حركت منسجم در طول اين بازي شاهد بوديم ؟ در اين بازي تماشاچي كه براي ساختن هيجان به ورزشگاه مي آيد چه كاري از دستش بر آمد ؟آيا خشم تماشاچي همان پرتاب ترقه نبود ؟ در اين بازي  تنها بحث هاي كر كري بود نمايش مضحكي كه قبل از مسابقه راه انداخته بودند و شعار برادري مي دادند براي چه كساني بود؟ تماشاچيان كه در اين 76 دربي شايد به اندازه انگشتهاي يك دست هم با هم درگير نشده اند بايد بفهمند كه آنها برادرند يا مديراني كه هر روز به همديگر اتهامي مي زنند ؟ وقتي در يك تيم سر بازوبند كاپيتاني بازيكنان آنقدر با همديگر مشكل دارند كه مجبور مي شوند جباري نا آماده را به زمين بفرستند تا بين رحمتي و نكونام درگيري پيش نيايد چگونه همه كاسه و كوزه هاي ضد فرهنگ بودن فوتبالفارسي بر سر تماشاچي بي نوا زده مي شود ؟اين تماشاچي خسته از شعارهاي برادري  تصنعي است اين تماشاچي خشمگين از اجباري شدن داوري اين بازي است كه داور بايد توجيه شود كه چه زماني بايد خطا و پنالتي بگيرد و يا اخطار بدهد ؟  رئيس دپارتمان داوري كه از داوري تعريف مي كند حتي به خودش اندكي  فرصت نمي دهد كه بيانديشد كه  داوري كه در جو پرتاب ترقه اجازه ادامه بازي را مي دهد نمي تواند داوري خوب باشد ؟ داوري كه پنالتي را نمي بيند و يا شاهد نيست كه توپ درپشت خط به پاي حيدري خورده ولي كرنر مي گيرد مي تواند داور خوبي باشد؟ امير قلعه نوعي مي گويد از بازي راضي است ؟ مي پرسيم آيا همين رضايت هاي بي معني او نبود كه در تيم ملي سال 2007 كار دست فوتبال ما داد؟ قلعه نوعي از اين كه گل نخورده و مساوي كرده شادمان است ؟قلعه نوعي 2 امتياز در خانه از دست دادو 2 امتياز بازي با ملوان را هم فداي اين بازي كرد آيا اين از دست دادن امتياز شادماني دارد ؟ گلمحمدي به چه دليل غم زده است ؟او بي دليل تعويض مي كرد او به چه دليل مهدوي كيا كه بهترين مرد هجومي سرخها بود را از زمين بيرون كشيد و كلاه كج را به زمين فرستاد؟ قاضي به چه دليل اين همه دير به زمين آمد كريم انصاري فرد چه كاررائي در زمين داشت ؟غلام رضائي به چه دليل تعويض شد؟ در سمت آبي ها به چه دليل برهاني اين همه عقب بازي مي كرد ؟ تاكتيك اين دو تيم بغير از هل دادن چه بود ؟ بازي دربي 76 تمام شد و تماشاچي بي نوا به خانه رفتند و بارزي اسطوره ميلان هم در تهران شاهد بود كه دربي تهران چقدر حقير در مقابل دربي ميلان و اينتر است و تنها يك هزينه هتل و بليط هواپيما بر روي دست باشگاه گذاشت تا او هم بفهمد بي دليل نبود كه بايد يك قاليچه ابريشم خرج شود تا عكسهاي مديران سرخ با پيراهن ميلان زينت بخش روزنامه هاي وطني شود بازي 76 هم نشان داد كه بي دليل به كي روش ايراد مي گيريم او با يان بازيكنان نمي تواند معجره كند و حالا كه در بازي با قطر هم محروم است نگراني هاي ما افزايش مي يابد و باز مي انديشيم اين همه جنجال و هل دادن ها تنها با فن كلينچ بايد حل شود  و شايد بلاتر سوئيسي فوتبال بتواند چون مارتيني هم وطنش در كشتي فكري براي فوتبالفارسي بكند

تختي در حجاب

 در ورزشگاه ها هيچ كس نمي رود  دردي است غريب كه هيچ شوقي براي هيچ كس وجود ندارد كه فوتبالي ببيند با رفيقي بگويد و بشنود و گوئي همه چيز از ياد رفته است
كي روش سخنراني مي كند و شعار مي دهد و مردم را مي خواند اما جام جهاني هم معناي روزگار دور را ندارد
سايمون كوپر يكي از بزرگترين روزنامه نگاران ورزشي دنيا  در كتاب فوتبال بر عليه دشمن  مي گويد كه  در يكي از دربي هاي معروف زسكا و دينامو مسكو حضور داشت او در ورزشگاه خالي به همكار روسش مي گويد مگر اين بازي يكي از مهمترين دربي هاي بالكان نيست ؟ پس چرا ورزشگاه خالي است ؟ و همكارش مي گويد مردم خسته از زد و بندهاي پشت پرده و از پولهائي كه بازيكنان مي گيرند و نمايش ضعيف داخلي دارند پشت به فوتبال كرده اند ...
 فوتبال ما تماشاچي را خسته كرده است اين فوتبال به تماشاچي حس هاي خوبي كه نمي دهد كه هيچ بلكه تنفر را در وجودش نهادينه كرده است و اين درد بزرگي است براستي چه بر سر فوتبال ما آمده است ؟ و آيا اصولا تنها بر سر فوتبال چنين شده است ؟ به مسابقات  ليگ كشتي بنگريد دو تيم پرسپوليس جويبار و ثامن سبزوار چه نمايشي از كشتي را نشان دادند ؟  اين كشتي كه پر از فحاشي و دوري از همديگر و آن همه جنجال است چه شباهتي به حكايت پورياي ولي و تختي دارد ؟ تختي ؟ امروز 17 دي است روزي كه در تاريخ ما با دو عنوان مشخص رو به رو است سالروز كشف حجاب و از سوي ديگر  مرگ تختي است  مي خواهم از حكايت انتزاعي حجاب بهره بگيرم و به ياد حافظ بگويم كه ما خود حجاب خوديم و بايد از ميان برخيزيم آيا مي دانيم چرا اين روزها و سالها به اينجا رسيده ايم ؟ علت ساده است تختي را از ياد برده ايم تختي كه حكايت جوانمردي و مردانگي را داشت تختي از رشوه و خرد شدن و استفاده ابزاري قرار گرفتن و نامردي بي زار بود  تختي در حجاب است كه شاهد آن صحنه ها در فينال بزرگترين رويداد كشتي كشور هستيم تختي در حجاب است كه زشت ترين كلمات را در ميدان كشتي مي شنويم تختي در حجاب است كه سر مربي سابق تيم ملي ايران آن گونه ترسو از حضور در ميدان مي بينيم تختي در حجاب است كه در اين ورزش مردانگي و معرفت و غيرت و خلوص از بين رفته است از تختي بگوئيم ؟ از سالگرد مرگ او چگونه بايد بگوئيم كه تختي زيستن مرده است امروز در عرصه هاي مختلفت چه حكايتي از تختي وجود دارد رسانه ها را بنگريد كه تنها سعي دارد كه مردم را به سوي حجاب بردن تختي رهنمون سازد رسانه اي كه قلم به دستش نه سواد و نه تجربه و نه نيت به گونه تختي دارد  مديري كه حكايتش بيشتر شبيه اربابان قدرت روزگار تختي است كه اين گونه هزينه مي كند كه ورزش را از بين ببرد كجاي اين ورزش بلور و غفوريان وجود دارد كه تختي بسازد  ؟ مربي  داريم كه از جوانمردي بگويد ؟ همه جا حكايت بازيهاي پليد است و قصه خريدن قهرمان و نابود كردنش وجود دارد و قهرمان ما كيست ؟ قهرمان ما كسي است كه  براي مردم ناز مي كند كجا است قهرماني كه تختي باشد وبر دست مردم بوسه بزند ؟ همه جا تزوير و همه جا حجاب است و چنين است كه تختي هم در حجاب است و خواهد بود
دلم مي خواست درسالگرد تختي از وجدان بگويم از آقا تختي شدن و از بوئين زهرا از  مهري كه او به مدويد و آئيك  داشت بگويم دلم مي خواست از كسوت و دلاوري و جوانمردي و انسانيت بگويم دلم مي خواست از مردانه رفتن بگويم و دست به دامن براي حضور به هر قيمتي نشدن بگويم دلم مي خواست از قناعت در كمال فقر مالي و ثروت  دل بگويم اما  چه مي توان گفت كه جماعت خود نشان داده اند با نيامدن به جائي كه ديگر گود ورزش نيست و تنها صحنه تئاتر هاي بي سر و ته است كه نتيجه آن را در سالن كشتي و يا واليبال و يا فوتسال و حتي چمن فوتبال مي بينيم  آري تختي در حجاب است ؟ تختي در پستوي فراموشي ها است تختي در از ياد رفتني ها است تختي تنها نام ورزشگاه هائي است كه مخروبه هستند و به صداي ناسزا بي مسما بودن اسمش با استفاده كننده هايش را سخت نشان مي دهد تختي در حجاب است

در توهم القاب

مي گويند آنهائي كه از تاريخ درس نمي گيرند مجبورند كه بار ديگر آن را تكرار كنند در تاريخ پر اضطراب 200 سال اخير سلسله قاجاريه يكي از عجيب ترين و ناكار آمد ترين حاكمان بوده اند در زمان قاجار رسمي عجيب متدوال بود و آن خريد و فروس القاب و عناوين است بسياري از زورگويانه با تحفه هاي عجيب و غريب به دربار پر خرج و فاسد قاجاريه مي آمدند و القابي براي خود مي خريدند و با توجه به نوع تحفه و هدايا و ظروف آن القاب با شكوه تر مي شدند و چنين بود كه بسياري  از " سلطنته ها " ها و " دوله ها " معامله شد تاريخ نگاري كه ازشرايط تاريخي دوران قاجار بي اطلاع بوده در كتاب خود مي گويد بسيار متعجب هستم كه چگونه با اين همه نجيب زاده آن حكومت به اين راحتي با چند ناشناس چون سيد ضيا و رضا خان آن روزگار سقوط مي كند و همه قبول مي كنند جواب ساده است القاب نمي توانند وقار و شجاعت و غيرت و پايداري و غرور ملي و تعصب را به ارمغان بياورند اين قصه  اين روزها براي فوتبال ما هم صادق است

 حكايت از لقب شواليه فتح الله زاده شروع مي شود و جنگ هاي بي شمار كه آيا عنوان او حقيقي و يا پولكي است عده اي چون جعفري مدير تراكتور بي دليل اين لقب را ربط به جنگهاي صليبي مي دهد و مي گويد علاقه اي به اين عنوان ندارد زيرا دارندگان اين عناوين بسياري از مسلمانان را در جنگهاي صليبي كشته اند رويانيان ديگر مدير پر سر و صدا هم مي گويد من سرباز ايرانيم نه شواليه قرون وسطي كه از اين القاب خوشحال بشوم هنوز جنگ بر سر اين عنوان ادامه داشت كه خبر اعطاي عنوان بر ترين فدراسيون فوتبال آسيا  به فدراسيون كفاشيان حكايت ديگري بوجود آورد و باز قصه پر رنگي كه حول و حوش اين عنوان مي چرخيد حكايت لابي كردن هائي بود كه صد البته در كنفدراسيون فوتبال آسيا از شايع ترين شايعات است همه به دنبال جعل و يا اصل بودن اين القاب بوديم و نفهميديم كه بازيكن كره اي كه مرد سال آسيا شد در نوجواني بازي هاي  نماينده ما را مي ديده است و كره جنوبي براي آينده جايزه گرفته بود و ما دلخوش كريمي 36 ساله بوديم و يا اين كه از ياد برديم سهميه فوتبال ما با آن همه آمار و اساسنامه هاي ساختگي كمتر از فوتبال قطر و ... شد

از ياد برديم  كه ازبكستان غول جديدي شده است كه نوجوان و جوانانش به جام جهاني رفته اند و بزرگسالانش هم حالا بسيار خوش شانس تر از ما  براي حضور در برزيل هستند  از ياد برديم همين جناب شواليه فوتبال ما براي پرداخت دستمزدها دچار مشكل است و براي پرداخت و اداره تيمي چون استقلال نياز به راه كارهائي دارد كه مي تواند  دارندگان نوبل اقتصاد هم سر گيجه اندازد يادمان رفت در طي 35 سال هيچ تيمي از فوتبال ما با جام به ميهن برنگشته است و آنقدر در حسرت جام و افتخاريم كه  يك جايزه معمولي كه در دست كفاشيان است را فيلمبرداري مي كنيم يادمان رفته است كه فوتبال ما در بدترين نوع برنامه ريزي و اقتصادي و فساد است و...براستي فرض كنيم كه ما شواليه داريم و ژاپن و كره جنوبي و قطر و ازبكستان و... ندارند آيا اين مسئله را براي ما حل مي كند فوتبال ازبكستان با سرمايه گزاير فراوان و استفاده از سر مربي فعلي تيم ملي برزيل  و بازيكناني چون ريوالدو باعث ارتقاي فوتبال خود شدند اما ما هنوز خوشحاليم كه  امثال محمدي و منصوريان و نمازي ... در تيمهاي ملي ما هستند يادمان رفته است كه ژاپن و كره جنوبي با سرعت نجومي به جلو حركت مي كنند و ما هنوز دلخوش به ژستهاي رئيسي هستيم كه معتقد است كه مركز فوتبال آسيا است امروز جام حذفي نصف و نيمه داريم و باشگاه هاي نيمه ورشكسته و از بين رفتن سهميه را شاهديم در جوانان و اميد آنقدر دستمان خالي است كه كريمي مصدوم و مسن تبديل به سمبل فوتبال كشورمان مي شود و بايد دست به دامان كي روش شويم كه براي ما دو رگه جور كند  آن وقت  هنوز دنبال اين هستيم كه فتح الله زاده شواليه هست يا اين كه سرباز شده است ؟ كفاشيان جلوي دوربين ها ژست مي گيرد و مي گويد در هيچ جاي دنيا رسانه ها از بدست آوردن عنوان فدراسيون كشورشان ناراحت نمي شوند اما نمي دانند رسانه ها مي دانند اين عناوين پر شبهه  دردي از دردهاي ما را درمان نكند كه هيچ بلكه خود درد ساز است اما ما ون قاجاريه به سلطنه  ها و دوله ها و عناوين دل بنديم كه اساسا ريشه اي نداشته و ندارند و فردا دست خالي ما را خالي تر مي كنند افسوس

كدامين حماسه ؟

دقيقا 15 سال پيش بود يك اتفاق براي فوتبال ما معناي معجزه داد مي گويند اتفاقات در تاريخ دو بار رخ مي دهند و يك بار به صورت تراژدي و بار ديگر به نوع كمدي ظاهر مي شوند  از ديد من فوتبال ما هم اتفاقها را به دو نوع تجربه مي كند يك بار به صورت حماسه و بار دوم به صورت حسرت
قصه 8 آذر و تساوي بر تيم استراليا براي فوتبال ما ارمغان حضور در جام جهاني 1998 و رويا روئي با بزرگان فوتبال را داشت شايد براي ملت ما به نوعي غرور اجتماعي را به ار مغان آورد شايد آن هم شادماني خياباني به نوعي تخليه انرژي بود كه يك ملت جوان و پرشور نيازمند به آن داشته و كمتر مي توانسته آن را  تا آن زمان ظاهر كند اما در كل ماجراي حكايت 8 آذر 1376 براي فوتبال ما يك توهم بزرگ را به ارمغان آورد آري  از آن صعود به اين باور رسيديم كه ما بايد در جام جهاني  ها حضور داشته باشيم حتي بي آن كه سعي و تلاش كنيم و يا از مديريتي منسجم و با دانش و فرهيخته و برنامه ريز و سرمايه گذار داشته باشيم مي پنداشتيم كه جام جهاني يك رويدادي است كه مي توانيم با معيارهاي محلي فوتبالفارسي با آن برخورد كنيم و درست به همين دليل بود كه ايويچ را از كار بركنار كرديم و درشب قبل از بازي با آلمان چمدان ها را بستيم و در هتلي اسكان داشتيم كه يكي از بد ترين ها در بين تيمها  بود يادمان رفت كه جام جهاني نياز مند برنامه ريزي است حتي اگر در شرايط آسان قرار گيريم كه با برانكو در 8 سال بعد صعود كنيم اما نخواستيم درك كنيم كه رويداد جام جهاني  يك حكايت ساده نيست فوتبال نمي تواند آنقدر بچگانه مديريت شود كه بخواهيم فيفا اسلامي داشته باشيم و با يك دست  فدراسيون فوتبال و با دست ديگر سازمان تربيت بدني را اداره كنيم و تحفه اي چون تعليق را به فوتبالمان با اين سو مديريت بدهيم
 يادمان رفت كه با مديريت پر اشكال نمي توانيم از خاويار كلمنته به دائي و بعد از او به مايلي كهن و قطبي برسيم و تازه انتظار صعود داشته باشيم ثبات مديريت را باور داشتيم اما نفهميديم كه ثبات نامديريتي به اندازه عدم ثبات مديريت درد بزرگي براي ما ارمغان خواهد داشت كه ماحصلش همين اتفاقهائي است كه در فوتبالمان مي افتد حالا باز 8 آذر است و مي خواهيم در توهم مرد سال آسيا باشيم فكر مي كنيم كه اگر كريمي كه مدتها است بازي نمي كند در انتخابات مضحك كنفدراسيون فوتبال آسيا و در غياب ستاره ژاپني اينتر ميلان و ستاره ژاپني و كره اي منچستر يونايتد و ديگر ستارگان شاغل ژاپن و كره جنوبي در ليگهاي معتبر اروپائي انتخاب شود همه چيز ما حل خواهد شد
 يادمان رفت كه  كنفدراسيون فوتبال آسيا كه در بحران عدم ثبات مديريتي و فساد گروه بن همام همچنان مي سوزد نمي تواند مرجعي صحيح باشد كه فدراسيوني به غايت ضعيف چون فدراسيون فوتبال ما را كانديد  بهترين فدراسيون فوتبال آسيا كند  يا اين كه در فاجعه فوتسال ما اين تيم ما باشد كه بعنوان كانديدا بهتريني تيم فوتسال در حالي باشد كه  رئيس كميته فوتسال آن سر نخواستنش دعوا است اما باز مي گويد براي ادامه كار فكر مي كنم و يا رئيس كميته جوانان يعني مسعود معيني رسما از برخي روابط غير طبيعي براي گزينش بازيكنان در تركيب تيم جوانان پرده بر مي دارد اما در فدراسيون سكوت برقرار است در اين 8 آذر بايد يادمان رود كه قطر مي تواند 4 سهميه مستقيم بگيرد اما فوتبال ما نمي تواند بيش از 3+1 يعني يك سهميه مشروط نگيرد يادمان مي رود كه جام حذفي ما اين همه حقير است باشگاه هاي ما در آستانه ورشكستگي و فوتبال ما در بحران دلال بازي و فساد است و هيچ كس هيچ نمي گويد اما باز ما دم از حماسه هشتم آذري مي گوئيم كه همه مي دانيم  حالا بعنوان حسرت از آن ياد مي شود كه اگر آن اتفاق نمي افتاد  و اين همه جميعت در خيابان ها نمي ريختند شايد امروز فوتبال هم چون واليبال و كشتي فرنگي و كاراته و... راه درستي رفته و اين همه اسير سياسي بازي و سياسي كاري ها و مديران سياسي نشده بود كه تنها كارشان تخريب اين فوتبال بوده و همچنان خواهد بود همان مديراني كه به فدراسيون به رياست چين مرداني راي اعتماد مي دهند تا خود فوتبال ايران را محله برو بيا كنند و استاديومها را خالي تر از هميشه و هنر فوتبال را نازل تر و پول بر باده داده را افزون كنند  آري امروز هشتم آذري است آذري كه آتش به فوتبالي زده كه ويرانه اي از عدم مديريت و فساد مالي و بي برنامگي و رانت و ارتباط و توهم و ساده انگاري سوخته هاي اندك اين ويرانه است
 

گاو و خوك

در فوتبال ما مردان زيادي مديريت كردند كه عده اي قليلي از آنها روند مثبتي داشتند وبيشتر آنها قصه هاي تكراري ناكامي را براي ما به ارمغان آوردند  عده اي اخمو و دوتن خنده رو بودند تيمشار نو آموز اولين رئيس فدراسيون پس از انقلاب و كفاشيان آخرين تا به امروز اين نهاد اين خنده رو ها بودند  اين روزها هر كدام از اين دو اظهار نظرهائي در مورد ماندن و يا نگاه داشتن مي كنند
 نوآموز مي گويد : با رفتن كفاشيان فوتبال درست نمي شود بلكه بايد زير ساخت را درست كرد
از سوي ديگر مرد خنده روي آخر مي گويد:تا آخر خرداد مي مانم و اگر هم به جام جهاني نرفتيم نمي خواهم استعفا دهم بلكه بهتر است مرا كنار بگذارند
براي تحليل اين دو گفته حكايتي از يك گاو و يك خوك نقل مي كنم

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟ من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟
جواب گاو  این بود:
"هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"

حالا حكايت اين دو است نوآموز در سال 58  نخستين رئيس فدراسيون ما بود بعد ها در  اواخر دهه 60 هم رئيس فدراسيون شد و در هر دو بار داريوش مصطفوي را در كنار خود داشت ابتكار از بين بردن مسابقات سراسري تخت جمشيد و مسابقات انتخابي با يك صد و اندي را ايشان راه انداختند از ايشان مي پرسيم  اكر قرار بود ساختار فوتبال را درست كنيد كه همان سي و چهار سال پيش و يا حداقل بيست سال پيش كلنگ آن را بر زمين مي زديد  شما در طي اين سالها چه كاري براي فوتبال ما كرديد؟ وقتي كه در زمان خود شما ساختار فوتبال اين بود كه آرش خان شما به تيم ملي بي هيچ دليلي برود  حالا مي توانيد به شما اعتماد كنيم ؟ بار ديگر مي گويم فوتبال آنقدر كه از فوتبالي ها ضربه خورد از غير فوتبالي ها نخورده است   شما كه در زمان زنده بودن عمر كاري در فوتبال كاري نكرديد حالا در گوشه نشيني بايد به شما اعتماد كرد ؟ اصولا چه اعتمادي به حرف شما مي توان نمود ؟ شما با چه ادله اي امثال كفاشيان را تاييد مي كنيد ؟ اين چند صباح عمر ارزش اين گونه تحليل ها را دارد ؟

 به سراغ كفاشيان مي رويم شما مي خواهيد بركنار بشويد؟ چرا نمي توانيد شان و شخصيت رئيس و مدير ورزشي را اين گونه لگد مال نكنيد ؟ اين كه مرا تا خرداد تحمل كنيد تا با يك سيستم سراسر اشكال و بي هيچ نگاه ديگر به مقوله مديريت  صحيح بار ديگر همان مسير اشتباهي را طي كنيم كه فوتسال ما و تيم جوانان ما و تيم بزرگسالان ما را با تحقير و شكست بدرقه كرد حرف مقولي است ؟ اين كه فوتبال را با اين نحوه مديريت به اوج شكست برسانيد و بعد برويد مي تواند كمكي براي خود شما باشد ؟ فرض كنيد 7 ماه ديگر هم مانديد آيا  به جائي مي رسيد ؟   چه خوب است همه ما تا وقتي كه زنده هستيم  به فكر اين باشم كه ره به جائي ببريم و خدمتي كنيم نه اين كه در هنگام حضور بخنديم و همه چيز را به باد تمسخر بگيريم و بعد بپرسيم چرا ما محبوب نيستيم و قصه گاو و خوك را تكرار كنيم

مدير فارسي!

 نگاهي به رفتارها و اتفاقهائي كه پيرامون بحث مديريت در اين ديار مي چرخد بايد بارها كرد و شايد باي تنها د حسرتي و يا آهي كشيد  مي گويند كه علي فتح الله زاده خوئي در بلژيك ملقب به شواليه شده است!! اين عنوان شواليه بر اساس انتخاب موسسه اي است كه به مديراني كه طرح هاي خلاقانه دارند اعطا مي شود  در حقيقت نمي دانيم كه علي فتح الله زاده بر اساس چه طرح خلاقانه اي ملقب به عنوان شواليه شده است كه اين عنوان شواليه بر خلاف گفته بر خي از منابع خبري هيچ ارتباطي به عنوان شواليه دونور كه به شهرام ناظري ندارد كه چند سال پيش از طرف فرهنگستان فرانسه به او داده شد اما بهر حال به اين مدير تبريك مي گوئيم و همچنان در اين انديشه هستيم كه طرح خلاقانه ايشان در عرصه مديريت را بشناسيم  اما اين تنها خبر مديريتي در عرصه فوتبال ما نبود مي خوانيم

 

1/ علي كفاشيان اعلام مي دارد "اگر متوجه شوم كه كسي برنامه اي نوشته است كه موفقيت فوتبال ايران را تضمين مي كند حتي يك لحظه هم در اين پست نمي مانم " مي پرسيم با اين ادعا ايشان به اين دليل مانده اند كه طرح تضمين موفقيت فوتبال ايران را نوشته اند؟ ! كه اگر اين طور است پس چرا اين طرح اجرائي نيست و شاهد اين همه شكوفائي !! از نوع شكوفه زائي ( زايش شكوفه ) در عرصه نتايج  فوتبال هستيم ؟ و اگر اين طور نيست يعني ايشان طرحي اين چنين ندارند پس چرا بايد  براي خداحافظي و دل كندن از پست و رياست و سفر و مزايا و شهرت  ايشان بايد چراغ به دست بگيريم و در به در به دنبال طرح نويس با تضمين 100% بگرديم ؟ احتمالا علي كفاشيان فدراسيون فوتبال را با پشت بام خانه ها اشتباه گرفته كه دنبال ايزو گام  كار با تضمين100 % مي گردند

2/ خسرو والي زاده مدير رسانه اي اسبق فوتبال ايران پس از انتقاد از علي كفاشيان و خواستار بركناري او ( البته پس از بركناريشان از پست مديا آفيسر) اعلام مي دارند كه علي كفاشيان سالم ترين مدير فدراسيون فوتبال در سالهاي اخير بوده اند و چندان رغبتي براي رفتن ايشان ندارند به نظر مي آيند كه  ايشان نمي دانند كه اصل پاك بودن و سالم زندگي كردن از بديهيات است و هر انساني بايد پاك و سالم بوده و كار كند  اما به صرف پاك بودن كه به انسان نبايد جايزه مديريت داد كه اگر اين گونه باشد بسياري از كارگران و برزگران و كاسب كاران وخانم خانه داركه زنبيل را برمي دارد و ره به سوي وانت سبزي فروشي مي رود بسيار پاك هستند آيا بايد به همه اين انسانها پست مديريت در فوتبال داد ؟

3/ حكايت علي كريمي هم مصداق ديگري از نوع مديريت فوتبالفارسي است علي كريمي با ژوزه آشتي مي كند و قضيه تمام مي شود و به قولي ماست مالي مي شود آن وقت مديري مي آيد و نمايش اتحاد مي خواهد راه بياندازد و از ياد مي برد كه اصولا دير رسيده و از سوي ديگر نه كريمي و نه ژوزه مضحكه نيستند كه اسير چنين بازي هائي بشوند كه اگر مدير همان مدير بود هيچگاه كريمي 52 روز از تيم دور نبود و قصه ادعاهاي ژوزه و كريمي و آن سخنان زيبا !! بين آنها رد و بدل نمي شد

4/ آقاي ترابيان هم نمونه ديگري از مديريت هاي ما است ايشان بجاي اين كه از ضعف هاي تيم ملي فوتسال بگويند و حكايت ضعف خود را آشكارا بيان كنند قسم مي خورند كه خيلي ها آرزوي باخت تيم ملي را داشتند نمي دانيم ايشان چگونه به علوم ماورا طبيعي احاطه دارند و اگر اين چنين هست چرا طرح تاكتيكي تيمهاي كلمبيا و پاناما و مغرب را رصد نكرده و به صانعي بنده مظلوم خدا ندادند اما از ايشان مي پرسيم شما كه مي گوئيد اگر توپ هائي كه به تير دروازه خورده بود به داخل دروازه مي رفت حالا او بهترين مدير بود بايد عرض كنيم اگر پاناما و مغرب هم كمي از آن شانس ها داشتند حالا تحليل مديريت ايشان واقعا گلاب به رويشان مي شد آخر تا به كي مي خواهند توجيه كنند ؟

5/ و آخري امير عابديني است كه يكي از با تجربه هاي مديريت است او كه از سينه چاكان انتخاب مجدد كفاشيان بود حالا مي گويد مي خواهم به فدراسيون بروم و به كفاشيان بگويم سه راه داريد و بايد يكي را انتخاب كنيد مي پرسيم اگر قرار بود بين راه هاي عابديني اين كفاشيان باشد كه در سرگرداني سير كند اصولا چه اصراري بود كه علي خندان فوتبال ما انتخاب شود ؟ اين نحوه مديريت از راه دور و آن هم با حربه تهديد و تحقير و تحميل  در كجا دنيا بجز اين سرزمين وجود دارد ؟

 راستي با اين مديريت ها به كجا بجز اين ورطه سقوط و سكوت و سستي كه در آن هستيم مي توانستيم كه برسيم ؟

و اين قصه ادامه دارد

درد كريمي

سالها است با مبحثي به نام فرهنگ فوتبال دست به گريبان هستيم و مي پنداريم كه فرهنگ مقوله اي است كه بايد به فوتبال تزريق شده و به يك باره نهادينه شود در حالي كه فرهنگ اصولا پايه اي است و نياز به ممارست و تعليم از سنين پايين و ارتباط مستقيم به فاكتور زمان دارد و اين گونه نيست كه سمينار فرهنگي داشته باشيم كه با روساي باشگاه ها صورت گيرد كه خود اين آقايان با پديده و آموزش فرهنگ بيگانه هستند اما به حكايت كريمي و ژوزه مانوئل بر مي گرديم او در مصاحبه با ليدرهاي باشگاه پرسپوليس به آنها اعلام مي كند كه براي بقا تيم نياز به كريمي ندارد اين كه ليدرهاي يك تيم چگونه مي توانند درگير مباحثه با ژوزه بشوند يك حكايت است و اين كه كريمي بايد برود قسمت دوم ماجرا است به قسمت دوم ماجرا بر مي گرديم چرا كريمي به اينجا رسيده است ؟ بايد بگوئيم مشكل كريمي حكايت فوتبال شانسي ما را دارد وقتي در فوتبال ما پروسه آموزش وجود ندارد بايد هم كريمي مثل بسياري از ستاره ها تصادفي ظهور و حتي سقوط كند كريمي با جنجال به فوتبال ما معرفي شد او در بازيهاي سالني با تيم فتح و در مصاف با استقلال به جنگ فوتبال قدم گذاشت بعد ها او در تيم اميد در درگيري با داور مسابقات انتخابي المپيك  محروم شد او براحتي پيشنهاد پروجا را رها كرد به امارات رفت و بعد بار ديگر به يك باره به بايرن مونيخ نقل مكان كرد او خيلي راحت به يك باشگاه عجيب قطري پيوست و بعد ها به پرسپوليس قطبي و استيل آذين و بعد پرسپوليس استيلي و دنيزلي و حالا ژوزه آمد و همه جا مشكل داشت زيرا آموزگاري نداشت كه او را راهنمائي كند به هم نسل او مهدي مهدوي كيا نگاهي مي افكنيم بخاطر دارم در سالهاي دور  پدر مهدي مهدوي كيا در ورزشگاه حاضر مي شد كه بازي پسرانش يعني مهدي و هادي را ببيند با او كه به گفتگو نشستم مي گفت در ورزشگاه مي نشينم تا فرزندانم بدانند كه پدرشان در ورزشگاه است تا خداي ناكرده اسير جو نشوند مهدي در فوتبال بسيار موفق تر از  كريمي بود او پله هاي ترقي را آهسته اما پيوسته پيمود به بوخوم و بعد به هامبورگ و فرانكفورت و سپس به استيل آذين و پگاه و پرسپوليس آمد  و در كارنامه زندگي او اين همه حاشيه وجود نداشت زيرا آموزگار و معلم داشت همين اتفاق براي وحيد هاشميان هم افتاده است او از پاس به آلمان رفت و 11 سال آنجا بخوبي زندگي كرد براي علي دائي هم چنين پيش آمد او هم روحيه منظمي داشت و در زندگي مي دانست كه چه مي كند شايد نظم و انظباط شخصي نيز باشد اما مي توان از داشتن معلم و راهنما گذر كرد ؟ در علم مديريت گفته مي شود كه 70% موفقيت در نوع كار است و 20% به راهنمائي و 10% به آموزش ربط دارد  فوتبال ورزش جنجال ها است پس بيشتر افراد مشهور در آن مي توانند مورد تهاجم باشند اما آن 70% نوع كار را كه به طبيعت شغل ربط دارد را مي توان با راهنمائي و آموزش جبران كرد 30% اثري نزديك به نصف آن 70% دارد فرمول 70_20_10  از مهمترين فاكتور هاي علم مديريت است و آن 70% ارتباط به نگرش دارد كه مي پندارم در فرهنگ ما اين نگرش مي تواند عوض شود اگر از فاكتورهاي اجتماعي در آن استفاده شود به مثال جهاني نگاهي مي افكنيم فرانس بكن بائر در نيمه نهائي جام جهاني 1970 كتفش در مي رود و با اين همه بازي را ادامه مي دهد و تبديل به يك چهره جهاني مي شود آلماني ها كه چهار سال بعد از آن روزگار ميزبان جام جهاني بودند و مي دانستند بكن بائر كاپيتان آنها خواهد بود كلاس هاي ويژه آموزش آداب و معاشرت و گفتار و.... براي او تدارك ديدند تا قيصر خود را بسازند اريك كانتونا  و جرج بست و كريس رونالدو و پل گاسكوئين و كاسانو و استيچكوف و رونالدينيو و گارينشا... نمونه هاي ديگري از جنجالي هاي فوتبال جهان است كه خيلي از آنها سر از ناكجا آباد و خيلي ها هم قله موفقت را طي كردند در طي اين سالها چند نفر از مديران و سرمربيان و رسانه ها  سعي كردند كه به كريمي كمك كنند ؟ خود او چند بار تلاش كرد كه به خودش بيايد ؟ فرمول 70-20-10 چند بار برروي او آزمايش شد ؟ امروز مي توان به قول ژوزه او را زد اما اين دواي كريمي است ؟فوتبال ما حرفه اي نيست اما اين حرفه يا نبودن تنها ربطي به زمين و امكانات و مربي و بازيكن ندارد بلكه اساس حرفه اي نبودن فوتبال ما عدم تفكر حرفه اي و عدم مديريت حرفه اي است كريمي به صورت خود رو رشد كرد اما هيچگاه به پرورش او كسي اقدام نكرد و شايد به همين دليل است كه او هم سرنوشتي بهتر از ديگر جنجالي هاي فوتبال ما چون عزيزي و محرمي و رهبري فرد و هاشمي نسب و... ندارد و درد كريمي درد كل فوتبال لجام گسيخته ما است

چه تفاوتي داريم ؟

قصه فرهاد مجيدي همچنان نقل مجالس است و از هر سو مخالفان و موافقان اين تصميم در مورد علت اين كناره گيري سخن مي گويند از سوي مرداني چون مجيد نامجو مطلق و پرويز مظلومي عنوان مي شود رفتارهاي مغرضانه مديريت باشگاه باعث بروز اين تصميم شد و از سوي مديريت و سر مربي باشگاه  دفاعيه اي وجود دارد ديروز از سخنان حاج آقا فتح الله زاده سخن گفتيم كه خيلي راحت مشكل مديريت كردن در  اين مقوله را به گردن نمي گيرد و عنوان مي كند كه مجيدي بازيكن بين المللي ما تحت تاثير چند تازه به دوران رسيده به زعم فتح الله زاده اين تصميم را گرفته است از سوي ديگر سخنان امير قلعه نوعي را مي شنويم  او مي گويد خداحافظي فرهاد مجيدي اهميت زيادي ندارد و او نمي فهمد چرا  وقتي رائول از رئال مادريد و دل پيرو از يوونتوس نقل مكان كردند اين اتفاق نيافتاده است  بايد بگوئيم دقيقا درد اصلي فوتبال ما همين تفاوت در نحوه برخورد با مسائل است زيرا مي خواهيم حرفه اي و بين المللي باشيم اما قادر به مطالعه و مباحثه و تحليل مسائل از بعد حرفه اي  نيستيم  بايد به امير قلعه نوعي بگوئيم يكي از دلايلي كه فوتبال ما با معضل رو به رو است عدم آگاهي به مقوله هائي چون روانشناسي و مديريت رسانه اي و جامعه شناسي است و براي اثبات اين مسئله به همان مثال امير قلعه نوعي يعني تفاوتهاي خداحافظي رائول و دل پيرو با فرهاد مجيدي مي پردازيم

 بايد بگوئيم شماره هفت رئال مادريد و شماره ده يوونتوس يعني رائول و دل پيرو با آگاهي از اين باشگاه رفتند يعني مديريت باشگاه سعي نكرد با كدخدا منشي اين بازيكنان را مجبور به رفتن بكند تا از زير بار انتقادها رهائي يابد مديريت باشگاه رئال مادريد و يوونتوس اعلام كردند كه در پايان فصل قرار داد اين بازيكنان را تمديد نمي كنند زيرا رئال مادريد يا يوونتوس  از بازيكنان جوان تر و با كاررائي بيشتري بهره گرفته است اما در استقلال چگونه بود ؟ باشگاه عملا با فرهاد مجيدي شماره هفت مجبوب خود  بازي كرد آنها اعلام نياز براي مجيدي كردند و اين در حالي بود كه اين باشگاه سياووش اكبر پور و امين منوچهري را در خط حمله به خدمت گرفته و به دنبال استخدام كريم انصاري فرد هم بود بعد تا روز آخر بازي موش و گربه بازي در آوردند و براي اين كه فرهاد مجيدي را وادار به رفتن بكنند نخست اعلام كردند كه بازوبند كاپيتاني را به او نمي دهند و خود امير قلعه نوعي با تناقض گوئي روزي از جوان كردن تيم و روز ديگر از حضور مجيدي استقبال مي كرد و سرانجام در روز آخر با عقد قرارداد با نكونام عملا دست هاي مجيدي را در پوست گردو گذاشتند اين رفتار غير حرفه اي و حتي غير منصفانه  تفاوت بين  انتقال دل پيرو و رائول با مجيدي دارد باشگاه استقلال مي توانست يك روند مناسب مذاكره را داشته باشد آنها  مي دانستند مجيدي بنا بر رسمي كه در فوتبال ما به درستي و يا نادرست اجرا شده است كاپيتان تيم خواهد بود اهداي بازوبند كاپيتاني   اولين كارت قرمز براي او بود دومين كارت قرمز بازي دادن مجيدي بود آنها بايد مذاكره مي كردند و بعد در يك كنفرانس مطبوعاتي به دلايل عدم اين انتقال  اشاره مي كردند دلايلي چون عدم توافق طرح تاكتيكي امير قلعه نوعي با فرهاد مجيدي و يا جوان گرائي تيم و... اما مجيدي در باشگاه استقلال  با سو رفتار اجتماعي رو به رو شد اين كه بخواهيم يك بازيكن را علي رغم نياز به او  بازي بدهيم رفتاري سخت زشت و غير حرفه اي است كه هر گز در فوتبال جهان از آن استفاده نمي شود در منچستر يونايتد سر الكس فرگوسن با شفافيت از عدم تمايل به  تمد يد قرار داد روي كين و بكهام و كريس رونالدو و توز و برباتوف و وان نيستلروي .. صحبت مي كند و به دنبال اجراي خيمه شب بازي نيست همين رفتار را كاپلو در رئال مادريد با كاسانو و بكهام و پپ گوارديولا با دكو و رونالدينو و اتوئو  انجام دادند آري فرق مديريت حرفه اي و با استفاده از ابزار هاي مدرن دقيقا در همين مقوله ها است كه متاسفانه فوتبالفارسي نمي خواهد كه آن را اجرا كند و سيستم يكي به نعل و يكي به ميخ و يا تكرار سناريو قهر و آشتي كنان و خريد شيريني و نگاه قهر آلود نمودن به اين حكايت ها همچنان در فوتبال ما باقي است و با كمال تعجب شاهديم كه آقايان  مثال هاي غير اصولي چون مقايسه انتقال دل پيرو و رائول با مجيدي مي زنند افسوس