به یاد مت بازبی
مردی که از جهنم یک بهشت ساخت " / تورج عاطف
. امروز درحالی از مت بازبی می گویم که تولد یک صد و دوازده سالگی او است .
در سال آخر جنگ جهانی دوم هر دو باشگاه منچستر یونایتد و لیورپول به او پیشنهاد همکاری دادند اما سر مت بازبی شرط همکاری را استقلال در انتخاب بازیکن در هنگام فصل نقل و انتقال و همین طور در هنگام انجام مسابقه اعلام کرد . پیشنهادی که مورد پسند لیورپولی ها نبود اما منچستر یونایتد زمام امور را به مردی دادند که انقلابی در اولترافورد با یافتن ستاره های جوان ایجاد کرد که بعد ها به پسران مت بازبی مشهور شدند . کسانی چون سر بابی چارلتون که در 19 سالگی به منچستر پیوست و دانکن ادوارز که در 22 سال زندگیش 177 بازی و 21 گل برای منچستر یونایتد و 16 بازی ملی و 5 گل ملی داشت و..
سر مت بازبی پس از فرگوسن بیشترین زمان مربیگری یعنی نزدیک به یک ربع قرن را در منچستر یونایتد داشته و با این تیم به 5 عنوان قهرمانی در لیگ دسته اول و دو عنوان جام حذفی و 5 جام خیریه رسید و سر مربی اولین تیم انگلیسی یعنی منچستر یونایتد بود که در سال 1968 به عنوان قهرمانی باشگاه های اروپا رسید عنوانی که در نوع خود در جهان بی نظیر است .
در سال 1956 پیشنهاد سرمربی گری در رئال مادرید به وی شد. رئیس وقت باشگاه مادریدی در اظهار نظری گفت: ”مربی گری در رئال مادرید اداره کردن بهشت است.“ بازبی پیشنهاد اسپانیایی ها را رد کرد و در جواب گفت: ”منچستر بهشت من است"
او در سال 1968 به این بهشت یعنی عنوان قهرمانی باشگاه های اروپا رسید اما آغاز این ماجرا از جهنم مونیخ در سال 1958 بود یعنی وقتی هواپیما حامل بازیکنان منچستر یونایتد در فرودگاه مونیخ دچار حادثه شد و هشت پسر مت بازبی از جمله دانکن ادواردزکشته شدند و مت بازبی مجبور شد نسل دیگر از پسران مت بازبی را کشف کند و موفق شد که در راس آنها به دنیس لا در 20 سالگی و جرج بست را در 17 سالگی به شیاطین سرخ پیوستند می توان اشاره کرد کرد که در کنار سر بابی چارلتون توانستند بر بنفیکا یاران پادشاه اوزه بیو ستاره پرتغالی جام جهانی 1966 لندن در فینال پیروز شوند و از یک تیم نابود شده به قهرمانی اروپا برسند . سر مت بازبی چون جانشینش سر الکس فرگوسن معتقد بود کار و تلاش و تفکر تیمی و ایمان به جوانان سر منشا رسیدن به مکانی است که او آرزویش را برای منچستر یونایتد و فوتبال داشت
" بهشت ".
" فرازهائی از کتاب " عشق فوتبال " نوشته تورج عاطف