سينماي كمدي فوتبال ما
سالها هنر سينما سعي نمود كه از فوتبال يك واقعه هيجان انگيز تري بسازد اما به قول پله اسطوره بزرگ فوتبال و كسي كه هم در فوتبال و هم در سينما فوتبالي بوده است فوتبال تنها پديده اي است كه سينما نمي تواند آن را هيجان انگيز تر نمايد و از اين رو در اكثر مواردي كه براي ساختن فيلمهاي سينمائي و سريال هاي تلويزيوني با سوژه فوتبال كار شده هنر هفتم و يا به طور كلي هنر نمايش ناموفق بوده و اوج اين عدم موفقيت را در سريالها و فيلمهاي ايراني با سوژه فوتبال مي بينيم اما بايد اذعان داشت كه اوج شكست و ابتذال سريالها و فيلمها در مقوله فوتبال را در انواع وطني مي بينيم و شايد علت اين باشد كه سازندگان اين سريالها از كارشناسان فوتبالي و خصوصا نقادان فوتبال ايران بهره نمي گيرند كه فوتبال ايران سراسر از سوژه هاي كمدي است و نياز نيست كه براي ساختن سريال كمدي و يا فيلمهاي مشابه از روشهاي تا حد زيادي نزديك به هجو و هزل گونه بهره گرفت و براي اثبات اين موضوع با هم نگاهي به اين سوژه ها ي حداقل در اين چند روز نگاهي مي افكنيم
1/ جنجال هنكه : مي گويند جنگ بر سر استخدام هنكه سر مربي تقريبا مشهور آلماني در استقلال و پرسپوليس در گرفته است براستي جالب است يك سر مربي مشهور كه در بوندس ليگاه مشغول به كار است بايد دستيار استيلي و مظلومي شود؟ آيا خود اين مسئله در نوع خودش كمدي نيست ؟ چرا اگر به واقع هدف از آوردن هنكه استفاده از دانش او بود از او بعنوان يك سر مربي بهره گرفته نشده است و مظلومي به خاطر اين كه سال گذشته قرار داد دو سال امضا كرده و يا استيلي بخاطر رفاقت با مدير عامل بايد سر مربي اين مربي با دانش شوند ؟آيا مردي چون هنكه مي تواند كمك مربي مظلومي و يا استيلي بوده و تازه موثر باشد و با مسئوليت كار كند ؟ حكايت هنكه از آن جهت مضحك تر است كه قبل از اعلام اسم او استيلي اعلام كرده بود يك كمك مربي در سطح كي رش مي آورد و كسي نمي پرسد آخر اگر يك تيم يك كمك مربي در حد كي رش داشته باشد بايد سر مربيش سر الكس فرگوسن و نه استيلي باشد
2/اردوي اتريش: حكايت اردوي اتريش تيم ملي آن هم در فصل نقل و انتقال و باز سازي تيمها هم از آن نوع مضحكه هاي فوتبال ما است در حاليكه تيم ملي اميد ما فقدان هر گونه بازي تداركاتي مناسب و شرايط خوب براي ديدار با عراق كه حريف قدرتمندي بود به شدت حس مي كرد تيم ملي ايران براي رويا روئي با مالديو به اتريش رفته و با حريفاني با سبك و سياق مالديو !! از باشگاههاي ضعيف چك و اسكواكي مصاف مي دهد آيا كل اين ماجرا هجو و يا هزلي دردناك نيست ؟
3/مايلي كهن : محمد مايلي كهن به يك باره بار ديگر صاحب پست شد همگي بخاطر دارند كه گرفتن پست سر مربيگري تيم سايپا را عده زيادي به صبحانه خوري او با مقامات ربط مي دادند و حالا پس از يك ديدار كوتاه در ورزشگاه با حبيب كاشاني به يك باره مايلي كهن يادش رفت كه قرار بود قيد اين فوتبال را بزند و بخاطر اين مسئله گريه و زاري و ناله و ندبه و فيلم هندي بازي كرده بود و يا باز از ياد برد كه روزگاري به حبيب كاشاني گفته بود كه بايد از روح برادر شهيدش خجالت بكشد و يا اين كه او همان كسي بود كه درسالهاي مربيگري همواره عليه پرسپوليس و سر مربيان پرسپوليس از دائي و قطبي و كرانچارد و دنيزلي و آري هان و پروين .. سخن گفته بود و يا يادش رفت او همان كسي بود كه از كاشاني ايراد گرفته بود كه چرا از او برنامه و كارنامه براي قبول پست سر مربيگري خواسته بود و حالا بي برنامه و بي كارنامه در مديريت فني به اين تيم برگشته است و حبيب كاشاني هم بار ديگر يك اخراجي ديگر را به تيمش برگرداند تا مضحكه مديريت فارسي نشان دهد چقدر حرف شنوي مي تواند موثر در تصميم گيري ها باشد
4/علي پروين و پيش كسوتان : در همين حكايت قصه پروين و پيش كسوت جديد پرسپوليس يعني حسين هدايتي !! هم جالب است اين دو با هم كانون پيش كسوتان پرسپوليس را ساخته اند و در اولين قدم قرار است از علي دائي تجليل كنند !! دنياي وارونه اي است همين علي پروين كسي نبود كه به دائي مي گفت او مشهوراست ولي محبوب نيست و يا اين كه او بلد نيست دو تا روپائي بزند و يا به نوعي او را متهم كرد كه آينده پسرش را تباه كرده است و يا حسين هدايتي همان نبود كه بارها عليه پرسپوليس اقدام كرد و هر بازيكني كه دائي مي خواست يعني زندي و اشجاري و زنيد پور... او به استخدام خود در مي آورد ؟ آيا او همان كسي نبود كه به گونه اي علي كريمي را از پرسپوليس ربود ؟ و حالا پيش كسوت پرسپوليس شده است
اما حكايت پيش كسوت كه به پيش مي آيد به ياد رفتارهائي مي افتيم كه علي پروين با مرحومان دهداري و محراب شاهرخي و منصور امير آصفي كرد و هر كدام از آنها را چگونه از روزگار فوتبال حذف كرد يا يادمان نمي رود در طي سالهاي حضور پروين در پرسپوليس بسياري از پيش كسوتان پرسپوليس چون ايرانپاك و برادران وطن خواه و كاشاني و آشتياني و كلاني و عزيز اصلي ... هيچگاه جائي در اين تيم نداشتند و حالا كميته پيش كسوتان و تجليل از دائي در حاليكه هنوز امثالي چون بهزادي و كلاني و آشتياني و كاشاني زنده هستند از آن حرفهاي مضحك فوتبال فارسي ما است
و اين قصه همچنان ادامه دارد...