روزگاری دور دوست داشتیم شعاری غیر اصولی دهیم و بگوئیم تماشاگران ما بهترین تماشاچیان دنیا هستند البته شاید در روزگار دور این حکایت باقی بود آری در آن دور دوران  اگر پسرکی بهانه ورزشگاه را می گرفت مادر جوانش می توانست او را به ورزشگاه ببرد در کمال آرامش در میان مردمانی نشیند که به او و فرزندش احترام می گذارند مراقبش هستند  و آن مادر را چون خواهر و ناموس خود بدانند آری در روزگار دور اگر تماشاچی فحاشی می کرد طرد می شد چون  بوقچی آن روزگار محمد بوقی بود که مزدور نبود و به عشق بوق می زد  قصدش پول گرفتن و کتک زدن سر مربی نبود زیرا دستور دهنده او مدیری چون دکتر اکرامی بود چون سر مربیش امثال دهداری بود چون هییت مدیره اش دکترو برومند بودند چون بازیکنانش آقایانی بودند که هر کدام در فوتبال این مملکت کسی شدند آری تماشاگر از اجتماعی می آمد که اگر اتو موبیلش با خانمی تصادم می کرد حتی چشم به چشمهای او نمی دوخت چه برسد که فحاشی کند  همان اجتماعی که  بچه محل بودن و هم شهری بودن و هم وطن بودن معنی داشت اجتماعی که  زنی در خیابان مورد بی حرمتی قرار نمی گرفت چون ناموس همه بود تماشاگری می توانست مودب باشد که سر مربی تیم ملی اش کسی چون  حشمت مهاجرانی بود که آبروی جوانک گمنام آن روزگار تیم ملی یعنی علیرضا عزیزی را در سئول حفظ می کند  "آری تماشاگری می توانست مودب باشد که شاهد این نبود آن بازیکنی که از فنس بالا  می رود سر مربی تیم ملی اش نمی شود و همان سر مربی خبر نگار کتک نمی زند تماشاگری می توانست وفادار باشد که شاهد نبود اسطوره هایش بهر پولهای عابر بانک پشت تیمشان نمی کنند تماشاگری می توانست به مدیرش اعتماد کند که مدیری را ببیند که قدمت در این فوتبال دارد و بخاطر رفاقت  یک دفعه یک سر مربی اخراجی یک تیم را مدیر فنی نمی کند زیرا به او گفته است که او بهترین مدیر عامل پس از انقلاب است آری مدیر عاملی چون اگرامی آن گونه نبود که یک روز بگوید من از تیم رفته ام و بعد دروغگوئی را به آن اندازه علنی کند که 48 ساعت برگردد و اسمش هم بگذارد که چون کارمند دولت است پس باید به تیم محبوب تحمیل شود آری تماشاگری می تواند به سر مربی اعتماد کند که به او اعتقاد داشته باشد نه سر مربی که به او می گوید نجیب اما او کسی است که در صحنه یک دربی کتک کاری می کند و به صورت حریف ناجوانمردانه ضربه ای می زند که اصلا فکر نمی کند و آماده نبوده است آری سر مربی می تواند از کار فرهنگی سحن بگوید که خود با فرهنگ باشد نه این که در هنگام عزیمت تیم ملی در فرودگاه مهر آباد در جلوی چشم همه مردم با دیگر بازیکن تیم ملی کتک کاری کند زیرا زنی ....

کسی می تواند وقت از تماشاچی بگیرد که آقا باشد انسانیت را نشان دهد کسی که پشت سر مریی می زند به او خیانت می کند و کار را به جائی می رساند که آدمهای بزرگ فوتبال نظیر دنیزلی و آری هان او را به جرم خیانت اخراج کنند نمی تواند وقت بگیرد مربی می تواند از فرهنگ بگوید که خود فرهنگ داشته باشد مدیری می تواند از مردم و نوکری مردم بگوید که صدای مردم را بشنود  و فرهنگ زمانی درست می شود که جامعه درست باشد و این گونه نشود که در بازی تیم ملی بخاطر هجوم تماشاچی عده ای کشته شوند و یا در بازی باشگاهی چشمهای سربازی بی گناه نابینا شود آری فرهنگ ما زمانی درست می شود که همه درست باشند هر کسی در جایگاه خودش بشیند این گونه نباشد که جایگاه مدیر و سر مربی این گونه حقیر شود آری تماشاگر با فرهنگ زمانی خلق می شوند و به کودکی و مادری کمک می کند که الگو داشته باشد الگوئی چون دکتر اکرامی چون زنده یاد علی دانائی فرد و چون دکتر برومند چون دهداری و چون مهاجرانی چون حسن حبیبی و...نه آن که دروغ گوید  خود را فرهنگی بنامد و در دربی کتک بزند در فرودگاه کتک بزند بعد خود را سر مربی و آموزگار و مدیر فنی بداند آری فرهنگ تماشاچی باید درست شود اما وقتی که همه چیز درست شود به گفته زنده یاد ناصر خان حجازی باز می گردم  که گفت چه چیز ما  پاک  است که فوتبالمان پاک باشد؟آری وقتی دروغ و تزویر و ریا باشد چگونه تماشاچی را توانند با فرهنگ کنند؟ اصولا این آقایان می توانند متولی فرهنگ باشند به تماشاچی لقب بی فرهنگ بدهند ؟