فريادهاي غربت
مي گويند كه بايد ريشه ها را يافت تا بتوانيم ادامه راه را پيدا كنيم سالها است كه از فوتبالمان فاصله گرفتيم از آن فوتبالي كه با استاد صدقياني ها شروع شد و تا به امروز به كفاشيان رسيد فوتبالي كه بزرگاني در آن زحمت كشيدند تا سه قهرماني در جام ملتهاي آسيا و سه بار حضور در جام جهاني و حضور در المپيك هائي مختلف چون توكيو و مونترال را برايمان ارمغان آوردند اما امروز همه چيز به فراموشي مي رود
به حكايتهاي مردم مي نگريم اين مردمي كه تاريخ و تمدن و ريشه و فرهنگ داشته اند اما امروز براحتي همه چيز را از ياد برده اند مردمي كه بايد از خيلي ها چون امپراطور بزرگان كوروش تا سعدي و حافظ و مولانا و فردوسي و... مي آموختند اما امروز براحتي دشنام مي دهند و بي احترامي مي كنند و هنوز هم با شگفتي بسيار از تاريخ و تمدن خود مي گويند در مراسم افتتاحيه المپيك لندن شاهد بوديم كه بريتانيائي ها با نشان دادن تاريخ سرزمين خود بحران مالي ميزباني المپيك را تحت تاثير قرار دادند همين قصه در المپيك پكن و جام جهاني آفريقاي جنوبي بود تا مردم اين سر زمين ها بدانند چه راه سختي را طي كردند تا ميزباني چنين وقايع مهمي را داشته باشند اما ما چه كرديم ؟
امروز فوتبال ما عقب گرد مي كنند چون بي تجربگي را تجربه مي كند فوتبال ما به دست غريبه هائي افتاده است كه چون تاريخ نمي دانند خود مجبور به تكرار آن هستند در جشن تولد 68 سالگي استقلال همه چيز را از ياد بردند براي باشگاه دوچرخه سواران و تاج و استقلال حالابر پائي جشن معضل شده است حتي اگر اين جشن ساده باشد اما آقاياني كه اين باشگاه را سالها است اداره مي كنند نتوانستند بساط شيريني و ميوه اي و حتي پخش تاريخي از فوتبال ايران و استقلال و تاج و دوچرخه سواران مهيا كنند در باشگاهي كه ميليارد ها هزينه براي آن صرف شده جشني بر گزار نشد تا قدمي در جهت ارتقا فرهنگي برنداشته نشودكه ملتي بداند كه از كجا آمده است ؟ ملتي كه مي توانست با شناختن كوزه كناني ها و محمد رنجبر ها و علي جباري ها و حجازي ها و بيوك جديكار ها و... بداند اين آبي است كه باقي مي ماند نه آن كه نامها را در جلوي موفقيت تيم بگذاريم اما نخواستند اين كار را بكنند زيرا اين تيم در دست صاحبانش كه مردم هست نبود تا اين مردم براي عشقي كه 68 سال برايش فرياد كشيدند جشني در خور يك باشگاه بزرگ بگيرند استقلال غريبه بود زيرا صاحبش را در اداره آن دخالت نمي دهند در باشگاه استقلال بايد موزه اي بود فيلمهاي تاريخي ساخته مي شد تا مردم از اين باشگاه بيشتر بدانند كه چگونه دوچرخه سواران تبديل به استقلال امروز شد مردم بدانند اين باشگاه بود كه با پيروزي بر تيم نماينده اسرائيل توانست قهرمان آسيا بشود اين تيم توانست با رايكوف نسلي براي فوتبال ما در دهه 50 بسازد كه هنوز هم به آن افتخارات مفتخريم همين مسئله براي پرسپوليس است اگر امروز رويانيان كه هيچ از تاريخ باشگاه پرسپوليس نمي داند ادعاي مي كند تيم من نتيجه نمي گيرد به اين علت است كه صاحبان تيم نيستند صاحباني كه از شاهين به پرسپوليس رسيدند و حالا بايد غم بخورند و اشك بريزند نگاه به كساني بكنند كه خود را بيش از پرسپوليس مي خواهند اگر از گذشته خود خبر داشتيم مي گذاشتيم شاهين و تهران جوان و دارائي و عقاب و ابومسلم و .. به اين روز برسد ؟ فوتبال ما به قهقرا رسيد زيرا گذشته خود را از ياد برد و به دست بيگانه ها رسيد استقلال دور از صاحبانش بود كه پولي براي چند كيلو ميوه و شيريني در حالي نداشت كه ركورد حضور بازيكنان را در قرار داد با نكونام شكسته است پرسپوليس امروز در حالي به غربت و تنهائي رسيده است كه صاحبانش از ياد بردند در اين تيم مرداني چون دكتر اكرامي ها و برومند ها و دهداري ها و محراب شاهرخي ها و همايون بهزادي ها و عزيز اصلي ها و ... چه كرده اند آري ريشه هاي خود را از ياد برده ايم زيرا ريشه و سر رشته اين ريشه در دست كساني است كه خبري از اين ريشه ها ندارند افسوس و از ما چه كاري بر مي آيد جز آن كه با قلبي پر درد و قلمي پر از ايراد و اشكال باز جشني به مناسبت يكي از دلايل عشق به فوتبال در اين ديار يعني دوچرخه سواران و تاج و استقلال گرفته و اميد داشته باشيم روزگاري صاحبان استقلال و پرسپوليس و ... بار ديگر جشن تولدي براي اين تيمها بگيرند به اميد آن روز