بازي ايران و قطر كه به پايان رسيد خيلي از واقعيت ها را در ميان شعارهاي پوچ از ياد برديم اين حكايت كه بحرين حذف شود و يا نه شايد براي خيلي از ماشيريني خاصي داشت اما اين شيريني نبايد اينقدر  زياد باشد كه گزارشگر بازي  از خوردن گل تساوي خوشحال بوده و كاپيتان هاي اول و دوم تيم ملي از اين واقعه ابراز خرسندي كنند  براستي چرا حافظه تاريخي ما اين گونه ضعيف است ؟ چرا از ياد برديم كه اگر بحريني ها در  انتخابي 2002 با پر چم عربستان رژه رفتند و ما را رنج دادند به اين علت بود كه خودمان مقصر بوديم  اگر تيم ما در همان بازيها در بازي رفت در تهران بحرين را مي برد باز هم چنين مغموم شادماني آنها بوديم ؟ چرا بايد ما اين فرصت را به آنها مي داديم كه شادي كنند؟  چرا باخت خود ناديده نگاشته و حقارت برد آنها برايمان ماندني شد ؟ ياد گرفته ايم كه تنها نيمه خالي را بنگريم چرا از نگاه ديگر به اين حكايت ها ننگريم  ؟ مگر قطر براي فوتبال ما خوشايند بود؟ قطري ها همان هائي هستند كه در آخرين بازي مقدماتي جام جهاني 1998 بدترين رفتارها را با بازيكنان ما كردند آنها  به گونه اي به كريم باقري رفتار كرده و او را دشنام دادند كه  او خشمگين در گير مي شود و از زمين اخراج مي شود ؟ چرا دوست داريم احساساتي مسائل را بررسي كنيم ؟ چرا از ياد برديم كه تيم ملي ما  نتوانست قطر را در دو بازي رفت و برگشت ببرد ؟ اين قطر همان تيم بازيهاي جام ملتهاي آسياي  2011 هم نبود كه ژاپني ها را به دردسر انداخته بود  اين قطر حتي همان تيم رويائي 2006 و بازيهاي آسيائي دوحه هم نبود كه تيم به اصطلاح اميد ما را خاكستر نشين كرد  اما ما از اين تيم دو گل ساده خورديم درد اين بود كه ما گلهاي مشابه بازي با اردن از بعد اشتباهات دفاع مركزي خورديم مگر قطر چند حمله روي دروازه ما كرد كه دو بار دروازه ما باز شد ؟ آقاي يوسفي كه چنين شادمان از گل خوردن ما است مي تواند اين ضعف بزرگ حفره دفاعي ما را بعد ها هم ببيند و باز شاد باشد ؟ چرا چنين شخصي بايد باز هم بازيهاي ملي ما را گزارش كند ؟ چرا بايد اجازه دهيم در خاك خود و از تلويزيون وطني صداي شادماني گل خوردن ايران را بشنويم ؟ آيا هدف را گم نكرده ايم ؟ آيا كارلوس كي رش و اشكان دژاگه هم از حذف بحرين بيشتر از تساوي تحقير ميز در برابر قطر شادمان شدند ؟ حرفه اي ها هيچگاه چنين نمي انديشند  چهره كي رش در روز تولدش و در هنگام به ثمر رسيدن گلهاي ايران عجيب بود او چرا غمگين است ؟ چرا سر مربي تيم ملي فوتبال ما چنين با احساساتي سر كوب شده بازي را مي نگرد ؟ به ياد داريم در هنگام بازي ايران و بحرين در تهران او چگونه با مشتهاي گره كرده شادماني مي كرد اما حالا غمگين است حقيقتا انتظار نداريم كه چون افشين قطبي باشد كه آنقدر كوچك بود كه براي گلهاي زده در مقابل سنگاپور ركورد دوي سرعت و ارتفاع را مي شكست اما اين چنين چهره غمگيني هم از سر مربي تيم ملي انتظار نداشتيم  مشكل كي رش چيست ؟  چرا اينقدر كه به موضوع سر پرست تيم  كار داريم به چهره غمگين كي رش بي تفاوت هستيم  مگر سر پرستان قبلي تيم ملي چه كساني بودند كه حالا نبودشان فقداني است ؟ در تيم قطبي دعواهاي او و حاجيلو را به ياد داريم  و يا حكايت هاي سر پرستي تيم دائي كه در آن تيم سر پرستي وجود نداشت و همه چيز در يد قدرت دائي بود  در تيم برانكو هم شاهرخي چه كاررائي داشت ؟ در تيم بلاژويچ  دعواي مرحوم رنجبر و خداداد عزيزي را به ياد داريم  در  همان تيم قطبي به ياد داريم سرپرستي چون ترابيان چگونه از دريا نديدن بازيكنان تيم ملي در اردوي اتريش مي گفت چرا راه دور رويم در همين تيم پرسپوليس دنيزلي در اقدامي خوب خوردبين را از تيم دور كرد مي پرسيم  خوردبين كه مي گويد اگر دنيزلي را مي ديدم با او دست به يقه مي شدم مي تواند مديريت كند ؟ آخر مديريت و سرپرستي نياز به علم مديريت وروانشناسي وجامعه شناسي دارد كدامين از اين سرپرست ها كه مي خواهيم به كي رش تحميل كنيم داراي اين علم وتجربه هستند؟ چرا كي رش  بايد خشمگين بخاطر هيچ چيز شود؟ چرا از هدفها دور هستيم؟ بازي هاي آينده تيم ملي جدي هستند حريفان ما هم جدي هستند وهدف ما رفتن به جام جهاني ونه عبور از مرحله مقدماتي است  ذوق زدگي  از حذف بحرين و  تحميل سرپرست به كي رش اهداف اصلي نيستند  كمي  بزرگ انديشي كنيم