بين المللي و محلي!

سالها است كه سخن از بين المللي شدن ها مي گوئيم و از حرفه اي بودن ها تعريف كرديم اما در ساده ترين مسائل هم قادر نيستيم كه بين المللي باشيم نگاهي به حوادث اخير بيافكنيم  قصه كاپيتاني در استقلال بايد تا اين اندازه مهم باشد اشتباه نكنيد معتقديم كه بازو بند كاپيتان يك تكه پارچه به قول امير قلعه نوعي نيست نشان كاپيتاني مفهوم رهبري مي دهد يعني كسي كه قادر به رهبري گروهي باشد و اين رهبر بايد تاثير گذار باشد و توجه كند و تصميم گيري صحيحي داشته باشد و تحمل خود را بالاتر از هم نگاه دارد آيا اين ويژگي هاي را در ميان مدعيان كاپيتاني در استقلال ديده ايم ؟ يك كاپيتان بين المللي خوب چه كسي  است ؟ براي بيان مثال  نگاهي به رهبران موفق  چند سال اخير فوتبال جهان يعني مرداني چون كاسياس و ژاوي و پويول و ... مي اندازيم اين رهبران نشانه هاي رهبري را كه ذكر كرديم بخوبي دارند آنها تيمهاي خود را بخوبي رهبري مي كنند بعنوان مثال كاسياس مشكل بزرگي كه با مورينيو دارد در اين نكته است كه روابط خوبي با بارسلونائي هائي چون ژاوي و پويول و ... دارد  و اين مسئله به مذاق مورينيو مغرور خوشايند نيست كه گويا پديده " پرتغالي ها" ما در مورد او هم صدق مي كند كه مي انديشند مركز جهان هستند كاسياس خونسرد است با او رفتار بدي مي كنند اما روي نيمكت مي نشيند و در طول سالهاي طولاني بازي خود هيچگاه دنبال حاشيه نبوده است و كم فروشي نكرده و منافع خودش را بر منافع تيمي ترجيح نداده است  و از همه مهمتر او يك برند موفقيت است او در وجه داخلي يعني در لا ليگا و چه در بعد جهاني تيم ملي اسپانيا عامل موفقيت  بوده است در فوتبال ما چه كاپيتان موفقي در سالهاي اخير مي توانيم بيابيم كه اين چنين بوده باشند ؟ مرداني چون نكونام و يا فرهاد مجيدي و يا رحمتي  چنين رفتارهائي داشته اند ؟ شايد مقايسه بي دليلي باشد كه كاسياس را با مردان فوتبال آماتور حرفه اي نما مقايسه كنيم پس به معيار هاي خود باز مي گرديم در فوتبال ما كاپيتان هاي ما چه كساني بوده اند ؟چه معيار هائي داشته اند ؟ بر خلاف نظر علي فتح الله زاده كه معتقد است مكتبي استقلال ندارد بايد بگوئيم كه فوتبال ما و تيمهائي چون استقلال امروز و تاج ديروز و پرسپوليس امروز و شاهين ديروز و پاس ديروز و كيان و دارائي و عقاب و ... مكتب دارند وبراي اثبات  اين معيارها به سخنان حسن آقا حبيبي اشاره دارم كه  مي گويد

" در روزگار ما تيمها و بازيكنان با هم قسم نامه امضا مي كردند " خود حسن آقا پس از اختلاف  با تيم شاهين دكتر اكرامي نمي توانست به تيم تاج منتقل شود زيرا بايد تكليف قسم نامه او مشخص مي شد اما در فوتبال امروزي به راحتي تيم را ترك مي كنند و حتي اعلام مي كنند دوست ندارند كه براي اين تيم بازي كنند علي رغم اين كه مخارج بي دليلي را برتيمي تحميل كردند فرهاد مجيدي تيم را به يك باره ترك مي كند به قطر مي رود و يا نكونام مجاني از اوساسونا  جدا مي شود اما اعلام مي كند باشگاه بايد به او چند صد هزار يورو در ازاي رضايتنامه از اوساسونا بپر دازد آيا اين گونه افكار شايسته كاپيتاني است ؟ رحمتي چند بار در هنگامي كه قرار داد داشته ناز كرده كه از تيم مي رود و اين مسائل فقط مختص استقلال نيست و يا حسن آقا حبيبي مي گويد " در تيم پاس تا 8 كاپيتان پشت سر هم معلوم بود " اين معيارها در تيمهاي ما وجود دارد فرهاد مجيدي مي گويد "خودم بازوبند كاپيتاني را به بازو جوان ترين بستم" آيا اين روش معناي مديريت مي دهد؟و يا جواد نكونام بي اين كه سابقه استقلالي شدن داشته باشد به صرف اين كه كاپيتان تيم ملي است خواهان كاپيتاني در استقلال بوده است مي پرسيم چرا اين قصه براي علي دائي رشد كرده در فوتبال مدرن آلمان نبوده كه حاضر نشد در حپور يحيي گلمحمدي و پيرواني در پرسپوليس و يا صادقي در سايپا اين كار را بكند ؟ از سوي ديگر گوئي يادمان رفته است كه رهبري در تيم با زور و اجبار حاضل نمي شود بلكه عامل توافقي و حتي در خيلي از وقتها انتخابي و يا حتي انتصابي است و به بازيكني ربط ندارد كه بخواهد به زور كاپيتان شود كه نمونه آن كاپيتاني پاتريك اورا در منچستر يونايتد در زماني است كه گيگز و اسكولز همچنان در تيم هستند بيائيم نگاهي به الگوهاي كاپيتاني خودمان يعني مرداني چون علي جباري و ناصر حجازي  و محمود بياتي و حسن حبيبي و پرويز دهداري و علي دائي ... و يا نمونه هاي خارجي چون توتي و رائول گونزالس و فرناندو هيرو و پويول و كاسياس و پيتر اشمايكل و بكن بائر و كرايوف و بابي مور و... بياندازيم و بيانديشيم كه اگر كاپيتاني بايد بر اساس منطق و رهبري باشد شايد خيلي از صداهاي امروز بايد خاموش مي شد

مرگ روي زانو

روزگار چسبيده ها است  سالها پيش در روزهاي اولي كه قلم به دست و براي  فوتبال مي نگاشتم با واژه " چسبيده هاي ورزش " در ابرار ورزشي دهه 70 آشنا شد در آن روزگار اين واژه چندان معناي واضحي نداشت و شايد حس نمي شد اما حالا مي بينيم كه چسبيده هاي به ورزش بيش از عاشقانش وجود دارند در همه عرصه هاي مختلف شاهديم كه افراد به هر قيمتي حاضرند كه باشند بي آن كه از ياد ببرند بايد ايستاده مرد تا اين كه بر روي زانو بيافتيم و ذره ذره آبرو و حيثيت و اعتبار را برابيند ووقتي هيچ شدي از اين ديار بيرون روي نگاهي به اتفاقهاي اين روزها بيافكنيم تا اين حس بد چسبيدگي را به تمامي وجود دريابيم

1/علي كفاشيان را هيچ كس نمي خواهد او كه تمامي شعارش استقلال  فدراسيوني بود كه بي شباهت به خودكامگي نداشت حالا  اين جملات را مي گويد" اگر بالائي ها بخواهند استعفا مي دهم " اين بالائي ها را همه مي شناسند و درد حضور آدمهائي چون كفاشيان همين بلي گفتن به بالائي ها بود كه اگر كفاشيان در جايگاه خودش قرار مي گرفت حتي اگر هم مي رفت ايستاده مي رفت او تا به كي مي خواهد بماند ؟ حالا سخن از نمايشي براي فيفا مي كند كه با آن نمايش به بيرون از ساختمان خيابان سئول رانده شود به چه دليل بايد بارها اين صحنه مديران چسبيده را تحمل كنيم و از ياد نبريم كه روي زانو خنديدن چه درد آور  از گريستن ايستاده است كفاشيان مي توانست مردي باشد كه در اين روزها اسير ترفندهاي  كسي نشود كه روزي تنها يك راننده بود و او را چنان به بازي گرفته است كه حالا با قرار تامين آزاد است

 كفاشيان در سر جايگاه خود نبود و به همين دليل آدمهائي را از جايگاه هاي ديگر به جايگاه هاي مشاوري و... رساند و حالا بايد اين همه به اعتبار و حرمت خود بيانديشد كه چه آسان از ميان رفته است  و همين دردها براي بسياري از مديران امروز فوتبالمان هست كه دلال ماشين و... را به جايگاه سرپرستي مي رسانند

2/ روزهاي آخر آذر است حكايت پايان فصل زيبائي ها است و تولد ناصر حجازي است وقتي سخن از حجازي مي آيد ناخود آگاه يك جمله به ذهن مي آيد كه او چه ايستاده و با وقار از ميان ما رفت مي خواهيم به علي پروين بگوييم مرد ! بر تو چه گذشت؟ امروز بهروز رهبري فرد هم بايد به تو توهين كند ؟ يحيي گل محمدي و خيلي ها ديگر ترا نمي خواهند اين كه هر روز به هر قيمتي در اين تيم بمانيارزش دارد ؟ روزگاري كه در اوايل دهه 90 ميلادي از تيم ملي كنار گذاشته شدي بايد براي هميشه مي رفتي اما اسير آنهائي شدي كه با نامت بازي كرده و هنوز هم مي كنند آن روزها كه شماره 7 تيم پرسپوليس و تيم ملي بودي رويانيان و هدايتي كجا بودند ؟مي دانم روزگار ريال و دلار و وام خانه و ويلا  است اما كاش ايستاده باشي چون اين روزهاي كريم باقري كه ايستاده است و در آذربايجان سرد از پرسپوليس و شهرت و پول و تيم ملي  آرمنيا بيدلفيلد تنها سرپناهي براي هم  استاني هايش مي خواهد  كاش ايستاده مي رفتي اما حالا كه خم هم شدي نگذار روي زانو ترا بكشند

3/به جواد نكونام مي نگرم او كاپيتان تيم ملي فوتبال ايران است و در فوتبال ما به موقعيت هاي رسيده است چرا بايد در برنامه 90 آن گونه بگويد ؟او كه مي گويد طلب از اوساسونا را من خودم دادم از چه سخن مي گويد ؟ عادل فردوسي پور كه در برنامه اش به گونه اي دست او را رو كرد كه اوساسونا اصلا پولي نگرفته است پس استقلال بابت چه پولي پرداخته است ؟ اين كه جواد نكونام كاپيتان تيم ملي فوتبال ما باشد و اين همه حرف و حديث بابت پولهاي دريافتي اش باشد صحيح است ؟  درد جواد چيست ؟ چرا راحت نمي گويد كه چه مي خواهد ؟ مگر تا چندي ديگر كاپيتان تيم ملي فوتبال خواهد بود ؟ مرد ايستاده بگو

4/درد هاي پرسپوليس هم هست  افشين پيرواني و رضا وطن خواه و يحيي گلمحمدي و حميد استيلي و ابراهيم آشتياني به چه قيمتي مي خواهند در اين فوتبال بمانند ؟آخر مگر يحيي گلمحمدي نمي گفت كه مشكلات قلبش باعث شد كه از صبا جدا شود پس حالا در تيم پر هيجان تر چگونه مي خواهند دوام آورند ؟ آخر اين همه آدم روي نيمكت جمع مي شوند ؟ يحيي و حسين عبدي و باقري و...

چرا بايد اين همه آدم روي نيمكت باشند و مدير در پي التماس كردن به سر مربي ناكار آمدي باشد كه بلد نبودند با او قرار داد ببندند

 و اين مردنهاي روي زانو تا به كي ادامه دارند ؟