فوتبال بی صاحب

 

شاید زیباترین تعریفی که از فوتبال این ملک و دیار بتوان بیان کرد " بی صاحب " باشد سرزمین بی صاحب فوتبال تعریف گسترده ای دارد در این سر زمین قرار است پاکی و صداقت  و عقل و شعور و عشق مشق شود اما در عوض خیانت و نادانی و نفرت را می گیریم در این سرزمین قرار نیست که صاحبی یا شاید مردی پیدا شود و حکایت حافظ را مشق کند که از خویش برون آید و کاری بکند در این سرزمین شاهدیم که همه گنگ و نامفهوم به وقایع می نگریم و سر انجام می پذیریم و بعد در فردای ناکامی می پرسیم راستی چه شد ؟آن برنامه و هدف چه شد ؟ باری مقصود از این مقدمه طولانی نگاهی دقیقتر به وقایع این چند روزه فوتبال است تا بار دیگر  سرمشق : این فوتبال صاحب ندارد " را باز بنویسیم و رج بزنیم                                                                                           

1/ فوتبال ایران صاحب ندارد که کارلوس کی رش بعد از نزدیک به دو سال فعالیت در این ملک برای سه بازی آخر خود به یک باره یک دستیار می آورد و می داند کسی هیچ نمی گوید زیرا اصولاکسی وجود ندارد که بپرسد در کجای دنیا یک سر مربی نامی به نام کی رش را می آورند و آنگاه در روزهای آخر وینگادا را از قوطی جادوئی او بیرون می آورند و بگویند او را آورده ایم زیرا شناخت کافی بر روی تیمهای عربی دارد می پرسیم پس شناخت خود تیم در کجای این داستان وجود دارد ؟ اصولا در کجای دنیا سر مربی از مربی بهره می گیرد که شناختی از بازیکنان خودش هم نداشته باشد  می پرسیم اگر وینگادا به صورت افتخاری به این فوتبال قرار است خدمت کند پس چرا هزینه هائی برای پرداخت حقوق به سموئز و نمازی و آقا جانیان پرداخت شده است ؟چرا از این مربیان افتخاری در روزگار گرانی و کمبود دلار بهره نگرفته ایم؟ اصولا در کجای دنیا این گونه کمک مربی انتخاب می کنند ؟ راستی این کی رش به واقع با این طرز تفکر کمک مربی فرگوسن و سر مربی تیم رئال مادرید و تیمهای ملی آفریقای جنوبی و عربستان سعودی و پرتغال شده است ؟ شاید کی رش حق داست که می گفت  در تعطیلات به سر می برده است و اصولا هیچ اندیشه ای نداشته است و به همین دلیل به عمان آن باخت مفتضحانه را داده ایم  کسی که این گونه فکر می کند که وینگادا افتخاری را به تیم ملی می آورد نباید به طور روحی و جسمی و ذهنی در تعطیلات باشد؟

2/ علی دائی به پرسپولیس باز گشته است و رففاقت سردار رویانیان و علی دائی رو به اوج رفته است و کسی نمی داند آن همه توهین و افترا و شکایت و شکایت کشی به کجا رفت ؟ رویانیان می گوید که تا قبل از ورود به فوتبال به میزان محبوبیت دائی آگاه نبوده است و اخیرا به این موضوع واقف شده است ( لابد پس از ادعای شکایت دائی ) می پرسیم  این فوتبال بی صاحب نباید باعث این همه داداش بازی های سردار و دائی شده باشد ؟این چه فوتبالی است که  همه چیز به این راحتی فراموش می شود؟ می گوئیم هر مدیری حق دارد برای تیم خودش سرمربی بیاورد و در بین گزینه های ایرانی برای تیم پرسپولیس علی دائی یکی از خوب ها است اما می پرسیم آیا بهتر نبود این آقایان فکر این روزها و شاید این همکاری ها را می کردند تا این همه از آن داد و بیداد و توهین ها خبری نبود و این همه داداش شدن های دائی و سردار همه ما را خسته نمی کرد                                                                    

   این دو قصه از فوتبال بی صاحب گوشه ای از همه دردهای فوتبالی است که ز سر بی صاحبی چنین باری بر روی روح و اعصاب و پول نفت دیار  شده است افسوس

درس بگیریم

تاریخ پر از حکایت های تلخ و شیرین است و اگر کسی نخواهد که درسی از آن بگیرد ناچار باید که دو باره آن حکایت ها را باز آموزد قصه فوتبال هم چنین است فوتبالی که می توانست آرامشی به مردمان پر دغدغه این زمان دهد خبر کوتاه بود حبیب کاشانی و علی دائی در یکی از رستوران های مجلل تهران آشتی کردند این شایعه در حالی بود  که اصرار علی دائی برای انجام بازی در ورزشگاه  راه آهن در کنار بحث شکایت علی دائی از باشگاه پرسپولیس را می شنویم و در کنارش این آشتی کنان را که می بینیم از خود می پرسیم گناه طرفدار بیگناه پرسپولیس چیست؟

یادمان نرفته است که کاشانی و دائی چه قصه هائی داشتند  کاشانی همان کسی بود که تیم در رتبه سوم پرسپولیس  که توسط کراچارد اداره می شد را به دائی داد تا تیم سقوط کند و...

 این پایان ماجرا نبود سال بعد دعواهای کاشانی و دائی به جائی رسید که تیم نتوانست بخاطر لجبازی آقایان عماد رضا و تیموریان و ... را بگیرد تا به نوعی دائی سقوط کند دائی جام حذفی را برد اما همه می دانند قیمت آن چه بود ؟

دائی و کاشانی روزها با هم جنگیدند و کاشانی به هراه رفیقش استیلی بر سر پرسپولیس بلائی آوردند تا مردم دائی را صدا بزنند که فریاد " من پرسپولیسی "هستم را می زد  اما در این میان  طرفدار بیگناه رنج کشید و دردهای اقتصادی و تورم  را در کنار دعوای کاشانی و دائی گذاشت

 ر وزها گذشت کاشانی رفت و دائی هم هر از چند گاهی فریاد پرسپولیسی زد  اما امروز تنها ماچ و بوسه و غذای عالی رستوران برای آقایان ماند و حتی ادعای پول بیشتر از پرسپولیس و بازی با پرسپولیس در زمین کوچک راه آهن اما  مردمی که سالها فریاد زدند پرسپولیس که دائی تبدیل به دائی شود به خارج رود و میلیارد شود  غمگین حصرت دو ساله ناموفقیت ها شدند

 جناب کاشانی ها در شورای شهر بودند و رفیقشان که با  او تیم را نابود کرد حالا بعنوان پیش کسوت در شرکت هست در میلاد با کراوات قرمز عکس می گیرد و خود ایشان ماچ های آب دار به گونه دائی می زند تا داغ سر خوردگی مردم و طرفدار سرخ زیاد و باز هم زیاد تر شود 

براستی نباید به خودمان آئیم و بیاندیشیم تنها پرسپولیس و عشق به این تیم مهم بوده و نگذاریم بازیچه  شویم ؟

چرا باید با مردم بازی شود؟ دائی به پولش رسید و کاشانی به شهرت و ما باید باز درس بگیریم که می آیند تا روی موج احساسات این مردم صاحب امکانات شوند اما ما باز فریاد می زنیم مدیر محبوب ما کاشانیه کاشانیه و علی دائی  علی دائی

افسوس و صد افسوس بر ما  

بیائیم به خود بیائیم

بیائیم جو زده نشویم

 بیائیم به عکسهای ماچ و بوسه ها بنگریم 

 این تاریخ خیلی از این حکایت ها را دیده است

 قصه آشتی کنان و قهر ها به نام پرسپولیس کی به اتمام می رسد