سالها پيش ميشل پلاتيني در مصاحبه با روزنامه اكيپ گفت " تيم فوتبال يك كشور بيانگر فرهنگ و نوع زندگي افراد آن جامعه است " شايد اين گفته ميپل پلاتيني مربوط به زماني بود كه افراد يك تيم فوتبال  از افراد محلي تشكيل شده باشد در كتاب زيباي سايمون كوپر " فوتبال عليه دشمن " او از افراد  فرهنگهاي مختلف در فوتبال مي گويد بعنوان مثال هلندي ها با پيراهن نارنجي  نقش دار خود در مسابقات يورو 1988 و جام جهاني 1990 در پي اين بودند كه نشانه اي از فرهنگ شاد و پذيراي مهاجرين و به دور از تعصبات را نشان دهند و شايد دهن كجي به فوتبال آلمان كنند كه معتقد بودند تنها سپيد و سياه هستند  در اين كتاب به جنگ  نماد گوليت و ماتيوس شاره مي كند گوليت با آن موها و سبيل و رنگين پوستي نمادي از هلندي ها را نشان مي داد كه مظهر هنر ون گوگ و رامبراند هستند و ماتيوس آراسته نظم و خشونت  آلماني را نشان مي داد يا در فوتبال فرانسه ميپل پلاتيني پيراهش را بيرون از شورتش مي گذاشت و بازيكناني چون ديديه سيكس بود كه موهاي آشفته داشت و به نوعي اعتراض جنبش سوسياليست فرانسه به رهبري ميتران را به راستي هاي افراطي نشان مي دادند   اما قصه بارسلونا چيست ؟

 خيلي ها تصور مي كردند با رفتن گوارديولا در بارسلونا اتفاقهاي بزرگي مي افتد  و امكان ندارد قصه زيباي رفتن آنيچ و آمدن رايكارد و يا رفتن رايكارد و آمدن گوارديولا تكرار شود اما ويلانوا در 16 بازي 15 برد و تنها يك تساوي به دست آورده است و تنها باخت آنها  در برابر سلتيك گلاسكو در بازي بي تاثير برگشت در مرحله گروهي ليگ قهرمانان اروپا بود   دليل موفقيت بارسلونا در چيست ؟

براي پاسخ به اين سوال نگاهي به شرايط حاكم بر دو تيم رئال مادريد و بارسلونا مي افكنيم سالها پيش رئال مادريد را تيم ژنرال فرانكو ديكتاتور سابق اسپانيا مي دانستند و قصه استقلال طلبي ايالت كاتالانيا چون ايالت باسك را شنيده ايم و چنين بوده كه به درستي و يا اشتباه رئال مادريد را تيم پادشاهي و پايتخت نشين و بارسلونا تيم شورشي  مي ناميدند به رزومه بازيكنان اين دو تيم نگاه كنيم مرداني چون مارادونا و استيچكوف و كرايوف و رونالدينيو و رونالدو و فيگو ( كه اين دو بعدها به رئال مادريد  رفتند) نشان از آنارشيسم مي دهد نوعي رهائي و شايد اعتراض را بارسلونا دارد اما اين تيم اعتراض را با فاكتور موفقيت گره زده است در تيم رئال همواره تمايل به استحكام بوده است و مرداني به دور از حاشيه در اين تيم بوده اند پوشكاش و دي استفانو و رائول گونزالز و فرناندو هيرو و ردندو و .... رئال مادريد بازيكن مي خريد ولي بارسا بازيكن مي ساخت و حالا نتيجه چيست ؟

به بحران اقتصادي اروپا نگاهي بيافكنيم پس از يونان اين  اسپانيا و در پي آن ايتاليا است كه معترض به سياستهاي اقتصادي فرانسه و آلمان يعني مبتكران " يورو " هستند  در اسپانيا آمارهاي اقتصادي مي گويد كه نرخ تورم متوسط در كل اسپانيا بيشتر از نرخ تورم در ايالت هاي كاتالانيا و باسك است و حالا سخن از استقلال طلبي  در كاتلان و مركز آن بارسلونا شنيده مي شود بخوبي به ياد داريم روزگاري  خوان لاپورتا مدير جنجالي بارسا همان مديري كه مي گويند آرشيتكت بارسا نوين است اعلام كرد اگر كاتلان يك كشور باشد بارسلونا ارتش آن است اما اين ارتش چگونه خود را نشان مي دهد ؟ سايمون كوپر مي گويد" فوتبال بر عليه دشمن " كاتالان مي خواهد با فوتبال و توليد در فوتبال به مادريد نشان دهد كه  موفق است اين تيم از دو تيم پايتخت نشين فاصله گرفته است فاصله با رئال مادريد 13 و با آتلتيكو 9 است  فرهنگ بارسا يعني توليد و قدرتمندي بر اساس نيروهائي كه در داخل توليد مي شوند مدرسه فوتبال  بارسا توليد كرد و رئال مادريد كهكشاني ساخت اما حالا كداميك جلو هستند ؟ مي گويند چرا مسي در آرژانتين چون بارسا نيست ؟ جواب ساده است زيرا فرهنگ بارسا بر فرهنگ تيم ملي آرژانتين پيش دارد مسي در بارسا به اندازه اي از گل آدريانو و بوسكتس در بازي با آتلتيكو مادريد خوشحال مي شود كه شايد به گلهاي 89 و 90 خود نمي شود مسي براي زدن گل در دقايق آخر بازي توپ دزدي مي كند بازيكني كه سه سال است آقاي فوتبال جهان مي شود و به احتمال زياد چهارمين عنوان را هم بدست مي آورد تا دقيقه آخر مي دود اين يعني فرهنگي كه توسط فوتبال سخته شده است

روزگاري كاسياس دروازه بان تيم رئال مادريد گفته بود كه در رختكن رئال مادريد كمتر نجواي اسپانيائي مي شنويم اما در بارسلونا سمفوني هماهنگي وجود دارد كه ناشي از ميل پيروزي يك ملت  است فوتبال مي تواند فرهنگ ساز شود  و يا فرهنگي كه مي تواند فوتبال را بسازد؟ پاسخ به اين سوال همان اظهار نظر پلاتيني است كه مي گويد يك تيم فوتبال بر اساس نوع زندگي و فرهنگ يك ملت بازي مي كند در فوتبال بارسلونا شاهد كار تيمي تي كي تاكا هستيم اين تيكي تاكا حتي بيرون ميدان هم وجود دارد و گوارديولا چون ويلانوا است و كسي چون فيگو و رونالدو و ريوالدو و رونالدينيو و ايبرامووچ  و حتي اين روزها داويد ويا كه نخواهند تيكي تاكا يعني فرهنگ بدرود فرد و زنده باد تيم بايد از تيم برود و مي رود زيرا يك ملت توليد مي كنند ووقتي توليد باشد هيچ محصولي آنقدر عزيز نمي شود كه فكر كند بر كل بازار حاكم است قصه هاي زيباي بارسلونا مي تواند براي بسياري از تيمها الگو باشد شايد بايد خوشحال باشيم كه در زمانه اي زندگي مي كنيم كه مسي و اينيستا و ژاوي  وجود دارند اما مهمترين نكته اين است كه در زمانه اي هستيم كه فرهنگ بارسلونا به فوتبال درس مي دهد